باستقبال آنتیوخوس آمده خودشان را با ممالکشان تسلیم کردند. بعد جنگ شروع شد و چون آنتیوخوس در سه جنگ غالب آمد، بابل را گرفت و خود را کبیر خواند. در این احوال تمام ممالک از اطاعت پارتیها سرپیچیدند و برای آنها مملکتی جز پارت نماند. فرهاد در این وقت دمتریوس را با قشونی از پارتیها به سوریّه فرستاد، تا تاجوتخت این مملکت را بدست آرد و آنتیوخوس به بازگشت مجبور گردد. از طرف دیگر او در هرجا دامهائی برای آنتیوخوس گسترد.
در این احوال آنتیوخوس از عدّۀ سپاهیان خود دوچار رنج و تعب شده سربازانش را بشهرها تقسیم کرد، تا زمستان را بگذرانند. این اقدام باعث فنای آنتیوخوس گردید، زیرا از جهت بدرفتاری سربازان با اهالی و نیز بسبب اینکه اهالی مجبور بودند آذوقۀ سربازان را بدهند، مردم بستوه آمده طرفدار پارتیها گردیدند و روزی ناگهان بر سپاهیان پراکندۀ پادشاه سلوکی حمله کردند. این خبر به آنتیوخوس رسید و او با لشکری، که در نزدیکیاش اردو زده بود، به کمک سربازان خود بیرون رفت، ولی در راه به فرهاد برخورد و جنگ شروع شد.
در نتیجه، چون سپاهیان آنتیوخوس نخواستند، مانند او شجاع باشند دلاوری دشمن چربید، سپاه او شکست خورده فرار کرد و خود آنتیوخوس کشته شد. فرهاد دفن شاهانه برای او ترتیب داد و بعد عاشق دختر دمتریوس، که در اردوی آنتیوخوس بود، گردیده او را ازدواج کرد. پس از آن فرهاد از اینکه دمتریوس را به سوریّه فرستاده بود پشیمان گردیده دستهای را از سواران فرستاد، تا او را توقیف کنند، ولی دمتریوس از آنجا، که این قضیّه را پیشبینی کرده بود، شتافته به مملکت خود رسیده بود و در نتیجه، سواران پارتی پس از کوشش بیهوده نزد فرهاد برگشتند.
در باب عدّه افراد لشکر آنتیوخوس نویسندۀ اوایل قرن پنجم میلادی ارسیوس[۱] گوید، که عدّۀ افراد مسلّح سیصد هزار نفر بود و شماره خدمتکار سهیک آن. موافق روایت ژوستن، که بالاتر گذشت، عدّۀ افراد لشکر هشتاد هزار بود و شماره خدمۀ
- ↑ Orosius.