برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۲۹۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

این روایات از نیکلای دمشقی است[۱]. جای دو جنگ دیگر محقّقا معلوم نیست، به هرحال، چنانکه ژوستن گوید (کتاب ۳۸، بند ۱۰) ممالک زیردست پارت پس از این جنگها از آن جدا شده‌اند.

دیودور در باب مذاکرات صلح پیش از جنگ قطعی پارتیها با آنتیوخوس چنین گوید (قطعه‌ای از کتاب ۳۵)[۲] : گرمای بهار برف را می‌گداخت، درختان از خواب زمستان بیدار شده نخستین شکوفه‌شان را باز می‌کردند و مردم به کارهای بهار پرداخته بودند، که ارشک برای اینکه زمینۀ صلح را بدست آرد، سفارتی نزد آنتیوخوس فرستاد. او جواب داد، که صلح می‌کند باین شرط، که فرهاد دمتریوس را رها کند و تمام ممالکی را، که از او گرفته، برگرداند و به مملکت خود (یعنی پارت بالاخصّ) اکتفاء کرده باج بپردازد. ارشک از این جواب بر خود پیچیده بقصد جنگ با آنتیوخوس حرکت کرد. دوستان آنتیوخوس به او گفتند، که با پارتیها، که عدّه‌شان بیشتر است، داخل جنگ نشود، بخصوص که می‌توانند به جاهای سخت کوهستانها عقب نشینند و از سواره‌نظام دشمن باکی نداشته باشند، ولی آنتیوخوس این نصیحت را نپذیرفته گفت شرم‌آور است، که فاتحین از کسانی بترسند، که مغلوب بوده‌اند. بعد او دوستان خود را به جنگ تشویق کرد و در مقابل حمله خارجیها دلیرانه ایستاد. وقتی که در انطاکیّه خبر مرگ آنتیوخوس انتشار یافت، تمام شهر عزادار گردید. صدائی جز ضجّه و ناله شنیده نمی‌شد و مخصوصا ندبه و زاری زنان از این قضیّه دهشتناک بیشتر بود.

سیصد هزار سپاهی در دشت نبرد جان سپرد و این عدّه غیر از کسانی است، که در صفوف جنگ نبودند. خانواده‌ای نبود، که برای کسی عزادار نباشد. در میان زنان بعضی برای برادر، برخی برای شوهر یا پسر سوگواری می‌کردند، جمع کثیری از دختران و پسربچّه‌ها، که یتیم شده بودند، از بی‌کسی‌شان می‌نالیدند و این وضع دوام داشت، تا آنکه وقت، که بهترین طبیب است، حدّی برای عزاداری آنها نهاد.


  1. Nicolas de Damas.
  2. Except. de Virt. et vit, p. ۱۰۵-۱۰۶