که هرودوت ذکر کرده، میدانند و این سکاها را از نژاد اصفر بشمار میآورند.
بعد در موقع ذکر قشونکشی داریوش اوّل یادآور شدیم، که بقول هرودوت این سفر جنگی داریوش به سکائیه برای تنبیه آنان از تاختوتازشان در ماد بود.
در اینجا مقصود ما از جنبش مردمان شمال شرقی نهضت مردمان مزبور، که از قفقازیّه یا بوسفور تراکیّه به آسیای غربی گذشتند، نیست، بل میخواهیم از مردمانی صحبت داریم، که از وسط آسیای وسطی یا حدود چین بطرف مغرب و جنوب رفتند و سیل نهضت آنان باعث وقایع مهم گردید، چه مردمانی که در سر راه آنها بودند به حرکت آمده، دولتهائی را خراب و دولتهائی بنا کردند.
شرح این وقایع به دورههای مختلف تاریخ ایران و ممالک دیگر مربوط است. در اینجا فقط میخواهیم بدانیم، که منشأ این نهضت از کجا بود و بچه جهت و تقریباً از چه تاریخ حرکت این مردمان شروع گردید.
راجع بعهد قدیم اطّلاعات ما بر احوال مردمان آن طرف رود سیحون کم و بل هیچ است. مورّخین و جغرافیّون عهد قدیم نمیدانند، که آن طرف سیحون چه مردمانی هستند و اگر گاهی اطّلاعاتی میدهند گنگ و ناقص است و رویهمرفته شبیه به داستان سرائی یا افسانهگوئی است، مثلاً آریماسپها و امثال آنها (صفحات ۵۸۲- ۵۸۴ این تألیف). در دوره هخامنشی نیز نمیدانیم، که ایرانیها با همسایگان خودشان در آن طرف رود سیحون، چه روابطی داشتهاند و بعد از جنگ کوروش بزرگ با ماساژتها، که بقول هرودوت مساکنشان در آن طرف رود جیحون بود، و ملکهای داشتند، چه شد و چه وقایعی رویداد. اطّلاعات ما بر مردمان این صفحات چنین است، تا اسکندر برود سیحون میرسد و با وجود نصیحت سردارانش، که از رود مزبور نگذرد، از جهة نطق فرستادۀ سکاها، که به اسکندر برمیخورد، از رود میگذرد و سکاها پس از قدری جنگ عقب نشسته و مقدونیها آنها را دنبال کرده و خسته شده برمیگردند. بر اثر این جنگ اسکندر میفهمد، که جنگ در این بیابانهای بیپایان آسیای وسطی ثمری ندارد، ولی مخاطراتش هویدا است. بنابراین