اینکه جواب رسید، گفت به کاپونیوس[۱] کوتوال قلعه بگوئید، که کراسّوس نبردی بزرگ با پارتیها کرد و پس از آن، بیاینکه چیزی بگوید و خود را بشناساند، بطرف پلی، که کراسّوس بر فرات ساخته بود، رفته با سوارها نجات یافت، ولی او را از اینکه سردارش را گذارده فرار کرده بود، توبیخ کردند. امّا خبری، که او به کاپونیوس داد، برای کراسّوس مفید افتاد. این صاحبمنصب از پیغام مبهم فهمید، که خبر خوب نیست، و بر اثر آن ساخلو را مسلّح کرد و همینکه شنید، کراسّوس در حرکت است به استقبالش رفته او را با قشونش بشهر آورد. پارتیها، اگرچه از فرار رومیها آگاه شدند، نخواستند شبانه او را تعقیب کنند. در طلیعه صبح آنها به اردو ریخته مجروحین را به عدّه چهار هزار نفر از دم شمشیر گذرانیدند و سواره نظامشان جلگهها را پیموده کسان زیادی را، که راه را گم کرده بودند، گرفتند. ورگونتینوس[۲]، یکی از نوّاب کراسّوس، در باب راه اشتباه کرده با چهار دسته بطرف تپهای رفت، روز دیگر پارتیها رسیده به او حمله کردند و با وجود دفاع سخت همه را کشتند. فقط ۲۰ نفر شمشیر بدست خودشان را به میان دشمن انداختند، تا مگر از میان قشون راهی بیابند. در این وقت پارتیها از شجاعت آنها در حیرت شده صفوف خود را گشودند، تا آنها بگذرند و بدین ترتیب این ۲۰ نفر جان بهسلامت در برده به کارّه (حرّان) رسیدند (کراسّوس، بند ۳۵).
در این احوال به سورنا خبر کذبی رسید، که کراسّوس با بهترین قسمت قشون خود فرار کرده، در کارّه فقط مردمی هستند، که برحسب اتّفاق جمع شدهاند و شایان آن نیستند، که مورد توجه گردند. در ابتداء او تصوّر کرد، که ثمر جنگ را از دست داده، ولی بعد، چون تردیدی در باب این خبر داشت، صلاح را در این دید، که در این باب تحقیقاتی کند، تا معلوم گردد، که باید کارّه را محاصره کند یا این شهر را رها کرده بتعقیب کراسّوس بپردازد. با این مقصود ترجمانی را، که دو زبان میدانست، انتخاب کرده به او دستور داد، که به دیوار شهر کارّه نزدیک