دولتین برقرار گردید و تقریباً بیش از یکصد سال طرفین جنگی، بمعنی حقیقی این لفظ، با یکدیگر نداشتند. چگونگی این احوال پائینتر بیاید.
فرار فرهاد بطرف سکاها و برگشتن او
فرهاد پس از بهرهمندیهای خود نسبت به رومیها، موقع خود را بر تخت محکم دیده و مغرور گشته باز به شقاوتهای دیرین خود برگشت و بنای تعدّی و ظلم را گذاشت. این وضع باعث شد، که مردم بر او شوریدند (۳۳ ق. م) و مجبور گردید از ایران خارج گردد (ژوستن، کتاب ۴۲، بند ۵). در رأس شورشیان تیرداد نامی بود، که پس از آن بتخت نشست. از قرار معلوم در این وقت بود، که فرهاد از ترس اینکه مبادا زنانش بدست دشمنانش بیفتند، تمامی آنها را کشت (ایزیدور خاراکسی، پارت، بند ۱). پس از آن فرهاد نزد سکاها رفته آنها را مجبور کرد به او کمک کنند و به تقویت آنها به ایران برگشت. ممکن است خواننده تصوّر کند، که فرهاد نزد سکاهای آسیای وسطی رفته، ولی چنین نیست، او نزد سکاهائی رفت، که به باختر و سیستان و رخّج و غیره ریخته بودند (گوتشمید، تاریخ ایران الخ، صفحۀ ۱۱۴). تیرداد، وقتی که خبر نزدیک شدن فرهاد را شنید، کوچکترین پسر او را برداشته نزد اکتاویوس قیصر روم، که در این وقت پس از مراجعتش از مصر در سوریّه بود، رفت (۳۰ ق. م) و پسر فرهاد را به او تسلیم کرده، کمک او را برای برانداختن فرهاد خواستار شد (این روایت از دیوکاسّیوس است-کتاب ۵۱، بند ۱۸-، ولی ژوستن این واقعه را بزمان بعد، یعنی وقتی که قیصر در اسپانیا بود، معطوف میدارد، ۲۷-۲۴ ق. م).
اکتاویوس گروگان، یعنی پسر فرهاد را، پذیرفت، ولی نظر به تجربیّاتی، که از جنگهای سابق رومیها با ایران حاصل کرده بود، از برگردانیدن تیرداد بتخت امتناع ورزیده گفت، که او میتواند در سوریّه اقامت کند و مادامیکه در تحت حمایت رومیها است، معاش او مرتّب خواهد بود، ولی نباید انتظار داشته باشد، که رومیها برای او با پارتیها جنگ کنند.