برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۴۶۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

اگرچه او از کشتن مهرداد از جهت خویشاوندیش با اردوان و نیز از ترس اینکه شاه انتقام قتل او را از خود آنی‌لای و یهودیهای بابل بکشد، دست بازداشت، ولی اسیر خود را بسیار توهین کرد، زیرا او را سربرهنه بر خری سوار کرده از میدان جنگ نزد آنی‌لای بردند. بعد او مهرداد را آزاد کرد و والی نزد زنش برگشت، ولی این زن حاضر نشد، توهینی را، که آنی‌لای به شوهرش کرده بود، تحمّل کند و گفت او را راحت نخواهد گذارد، مگر اینکه قشون تازه‌نفس دیگری جمع کرده انتقام خود را از آنی‌لای بکشد. مهرداد درصدد جنگ برآمد و آنی‌لای بی‌واهمه به جنگ او رفت، ولی چون قشون خود را به جلگه گرم و خشکی به مسافت ده میل از بابل برد و بی‌اینکه به آنها استراحت دهد، جدال را شروع کرد، شکست خورد و در عوض بجان بابلی‌ها افتاده با آتش و آهن خسارات زیادی به آنها وارد کرد و بعد گریخته بشهر (نه‌آردا) رفت. بابلی‌ها تسلیم او را از اهالی شهر مزبور خواستند و چون آنها را یارای چنین اقدامی نبود، بابلی‌ها خواستند قراری در این باب داده شود و بعد، وقتی که از قوّۀ آنی‌لای آگاه شدند، شبی بر سپاهیان او، که مست یا در خواب بودند، تاخته همه را از دم شمشیر گذراندند. بدین ترتیب آنی‌لای و دستۀ سپاهیانش معدوم گشتند. بر اثر این قضیّه بابلیها با یهودیها دشمن خونین شدند و این دو مردم باهم درافتادند. پس از آن یهودیها، چون دیدند، که در بابل نمی‌توانند بمانند، کوچ کرده به سلوکیّه رفتند و پنج سال در آن شهر اقامت گزیدند. در این اوان بین یونانیها و سریانیها منازعه‌ای بود و چون یهودیها سریانیها را از حیث نژاد به خودشان نزدیک می‌دانستند، طرفدار آنها شدند، ولی یونانیها زرنگی کرده با سریانی‌ها کنار آمدند و هردو بر ضدّ یهودیها قیام کردند. پس از آن جدالی رویداد، که در آن پنجاه هزار یهودی تلف شد و ما بقی به تیسفون رفتند، ولی در اینجا هم دشمنان یهودیها دست از تعقیب آنها برنداشتند و احوال این قوم چنین بود، تا آنکه قرار گذاشتند، از شهرهای مهم مهاجرت کرده و در شهرهای کوچک زندگانی کنند. در چنین شهرها تمامی سکنه از آنها ترکیب می‌شد (یوسف