مبحث دوازدهم. اشک بیستم-گودرز
پس از کشته شدن بردان گودرز را به شاهی انتخاب کردند و او بر تخت نشست.
اگرچه تاسیتوس گوید، که عقیدۀ بعضی بر سلطنت مهرداد نوۀ فرهاد (یعنی فرهاد چهارم) بود، به هرحال از سکّههای اشکانی پیداست، که در ۴۵-۴۶ م. بردان سلطنت داشته و گودرز هم در ۴۶ بتخت نشسته.
گودرز میتوانست بیمنازع سلطنت کند، ولی از جهت خشونت و شقاوتش مورد بغض و کینه پارتیها گردید. در این حال جنگهائی شروع کرد، که در آن بهرهمند نبود و این معنی هم مردم را از او ناراضی داشت (تاسیتوس، سالنامهها، کتاب ۱۱، بند ۱۰). در نتیجه، ناراضیها در ۴۹ م. سفرائی نزد کلودیوس قیصر روم فرستادند، تا مهرداد پسر ونن و نوۀ فرهاد چهارم را به ایران بیاورند. سفراء مأمور بودند بگویند،«که پارتیها از مفاد عهدی، که بین پارت و روم بسته شده، بیاطّلاع نیستند و نمیخواهند آن عهد نقض شود، بر ضدّ خاندان اشکانی هم نیستند، فقط مایلند، که بجای یک نفر اشکانی اشکانی دیگر بنشیند، زیرا سلطنت گودرز، برای نجباء و مردم پارت از جهت ظلم و تعدّیات او، قابل تحمّل نیست: او از اقربای ذکور خود هرکس را، که به دستش افتاده، نابود کرده، در ابتداء برادران خود، بعد سایر اقربایش را کشته و پس از آن به اقربای دور پرداخته و باین هم اکتفاء نکرده اطفال این اشخاص و زنان آبستن آنها را معدوم ساخته. گودرز عادتاً تنبل است، در جنگها بهرهمند نیست و بقدری شقی است و فاقد مردانگی، که کسی نمیتواند با نظر حقارت در او ننگرد. معاهدۀ دوستی بین روم و پارت رومیها را بر آن میدارد، که به دولت متّحد خود، که از حیث قوّت با روم مساوی است، ولی برای ابراز احترام خود نسبت به دولت روم راضی شده است، تقدّم او را تصدیق کند، کمک نماید. به شاهزادگان پارتی اجازه داده شده، مانند گروگان در خارجه بمانند، برای اینکه هر زمان شاهی مورد نارضامندی