میکرد و او این موقع را مناسب اجرای خیالات خود میدید. بنابراین در همان سال جلوس خود بتخت (۵۱ م.) لشکر به ارمنستان کشید (سالنامهها، کتاب ۱۲ بند ۵۰). در ابتداء او قشون مخاصم را تارومار کرد، زیرا گرجیها فرار کردند و ارامنه نخواستند با حرارت رادامیست را دفاع کنند. در نتیجه آرتاکساتا پایتخت ارمنستان و تیگرانثرتا دروازهها را بروی بلاش گشودند، تمامی مملکت سر اطاعت پیش آورد و تیرداد پادشاه آن گردید، ولی این احوال چند ماهی بیش دوام نداشت، زیرا یک مرض مسری از سرمای زمستان و فقدان آذوقه پدید آمد و از عدّه سپاهیان پارتی، که برای ساخلو در ارمنستان مانده بودند، خیلی کاست.
در نتیجه، بلاش فتوحات خود را رها کرده از ارمنستان خارج شد و رادامیست بآن مملکت برگشت، ولی ارامنهای، که از او نفرت داشتند، بقول تاسیتوس (سالنامهها، کتاب ۱۲، بند ۵۰) حمله بقصر برده آن را محاصره کردند و رادامیست و زنوبی[۱] زن او، که آبستن بود، بر اسبهای تندرو نشسته فرار کردند. در ابتداء زنوبی به نحوی فرار سریع را تحمّل میکرد، ولی بعد، که حسّ کرد، سرعت حرکت و تکانهای پیدرپی آخرین رمق او را میرباید، از شوهر خود خواست، که او را بکشد، تا بدست دشمن نیفتد. در ابتداء رادامیست حاضر نشد این کار کند، ولی بعد، که دید زنش بدست دشمن خواهد افتاد، زخمی به او زده او را در کنار ارس انداخت و خود بطرف گرجستان رفت. شبانی این زن را در حالی یافت، که هنوز نفس میکشید و در این حال زخم او را بسته و با دواهای خشن وی را معالجه کرده به آرتاکساتا برد. از آنجا او را نزد تیرداد فرستادند و او زن را مانند ملکه پذیرفت (سالنامهها، همانجا).
وقایع بعد روشن نیست. راولینسن گوید (ششمین دولت مشرق، صفحه ۲۶۴)، که رادامیست بر دشمنان خود فائق آمد و سه سال با فراغت خیال در ارمنستان سلطنت کرد. نویسنده مذکور برای نمودن مدرک این عقیده به بند
- ↑ Zenobie.