جهت اصلی زوال دولت پارت را از آنها دانست. این علل زمینۀ انقراض را حاضر میکرد، ولی جهت اصلی آن همانا ضعف دولت پارت بود، که از بلاش اوّل ببعد بیشتر نمایان گردید و خردخرد دولت پارت را رو بزوال برد. امّا ضعف از کجا پدید آمد؟از آنچه بالاتر راجع بتاریخ پارت ذکر شده است، این مسئله روشن است: نفاق درونی در خانوادۀ اشکانی و پیدا شدن مدّعیان تخت و تاج تقریباً در هر سلطنتی از زمان فرهاد پنجم ببعد مبانی دولت پارت را سست کرد و کار را به جائی رسانید، که در یک زمان در هر گوشۀ ایران یک مدّعی بتخت مینشست.
معلوم است، که بااینحال حواسّ و قوائی، که باید صرف امور مملکتی گردد یا در مقابل خارجه برای دفع او بکار رود به جنگهای داخلی مصروف میگشت و شاهی از مقام خود اطمینان نداشت. مردم ماجراجو هم، چنانکه میدانیم، در هر زمان زیادند و برای جلب منافع گاهی باین و گاه بآن میگروند.
یک نظر اجمالی بتاریخ شاهان آخری اشکانی به خوبی این وضع و احوال را ثابت میکند و با این وضع طبیعی است، که تمامی جهات مذکوره میبایست دولت پارت را رو بزوال و دودمانی را رو بانقراض برد، زیرا در مقابل دشمنان زیاد داخلی، دولت متزلزل و بیثبات چگونه میتوانست پا فشارد. پس نتیجه این میشود، که زوال دولت پارت از نفاق درونی آن رویداد و علل دیگر ممدّ این علّت اصلی بود، چه از تاریخ پارت روشن است، که نفاقی شدید در خانواده اشکانی پدید آمده بود و این نفاق و ضدّیت اعضاء خانواده سلطنت با یکدیگر، دودمان اشکانی را منقرض ساخت.
خاتمه
چنین بود زوال دولتی، که قرنها از فرات تا هندوکش حکمرانی کرد و کراراً در مقابل لشکرهای مهاجم قوی از طرف مغرب و مردمان وحشی شمالی از طرف شمال و مشرق ایستاد و فاتح بیرون آمد و بالاخره از جهت نفاق درونی مجبور گردید ایران بانی را وداع گوید، ولی باید در نظر داشت، که انقراض سلسلۀ اشکانی بانقراض سلسلۀ مادی و هخامنشی شبیه