هون را با عدّهای از مردمان دیگر جمع کرده و سپاهی بزرگ تشکیل داده بطرف رود بزرگ کور حرکت و در صفحات ارمنستان بپراکند. هیچگاه چنین قشون عظیمی را از پیاده و سوار کسی ندیده بود. از زیادی سربازان شمردن آنها هم محال بود. اینها بقتل و غارت پرداخته و تا شهر کوچک ساداقا [۱]پیش رفته به گندسک [۲] (باید گنزک باشد) حدّ آدرباداکاد (باید مقصود آذربایجان باشد) رسیدند. بعد در جائی جمع شدند، زیرا اردوی بزرگی در دشت آرارات زدند.
خسرو، همینکه از نزدیک شدن سانسان پادشاه ماساژتها آگاه شد، فرار کرده به جنگل تارونتپرت [۳]، که در صفحه کتا [۴]است رفت. ورتانس [۵]عالیمقام کشیش بزرگ ارمنستان همراه او بود. خسرو و او روزه میداشتند و از خداوند استغاثه میکردند، که آنها را از سانسان نجات دهد. . . . . . . . . . . . . .
در این حال واچه پسر آرتاوازد، که از نژاد مامیگونیان بود، در رسید.
از چندی قبل او غائب بود، زیرا در یونان مسافرت میکرد. او تمامی ناخارار (بزرگان و اعاظم) ارمنستان را جمع کرد و قشونی بزرگ ترتیب داد. بعد حرکت کرده در طلیعه صبح به دشمن هنگامی، که او مشغول آشامیدن بود حمله کرد.
دشمنان بالای کوهی موسوم به چلوگلوث بودند و تمامی آنها از دم شمشیر گذشتند.
ارامنه اسرای زیادی گرفتند و غنائم بسیار بردند. بعد حرکت کرده به جلگه آرارات درآمدند، زیرا میدانستند، که سانسان با قشونی زیاد در شهر واگارشاباد است. واچه ناگهان بشهر حمله برد و خداوند دشمنان او را به اختیارش گذارد.
آنها از حمله ناگهانی پراکنده به کوهی در همسایگی قلعه اوشاگان پناهنده شدند، با وجود این جنگی بزرگ واقع شد. پاگراد پاگارتید و چند تن دیگر با نیزه در میان آلانها و ماساژتها و هونها کشتاری زیاد کردند. جلگه، که دارای تپههای زیاد بود، پر از نعش کشتگان گردید و خون مانند رود جاری شد. عدّه کمی از
________________________________________