و اخلاق آنها نداشته تصور میکردند، که آنها هم مردمی هستند، تقریبا مانند سکاها و، چون از سکاها صدمات زیاد دیده بودند، معلوم است، که از استیلای پارسیها هم بر ممالک ماد وحشت داشتند. این ملاحظات باعث تشویش خیال کرزوس گردید و بر اثر آن پادشاه مذکور تصمیم کرد، که نگذارد رقیب تازهنفس قوی گردد. در این تصمیم خزانه معمور، خوبی سواره نظام او و نیز امید به اجیر کردن سپاهیان یونانی دخالت کلی داشت، ولی لیدیها، بقول هرودوت (کتاب اوّل، بند ۷۱) از این پیشامد خوشنود نبودند. شخصی (ساندانیس) نام، که از حیث عقل و مآلبینی معروف بود، به پادشاه گفت: «من این تصمیم تو را نپسندم، چه تو با مردمی ستیزه میکنی، که لباسشان از پوست حیوانات، غذایشان از چیزهائی است، که زمینهای کمحاصل بانها میدهد و هیچگاه، بهقدری که خواهند، نخورند. این مردم در عمرشان هرگز مشروبی جز آب نیاشامیدهاند و انجیر و سایر مأکولات شیرین را ندانند چیست. اگر بر آنها غالب شدی، چه نفعی از آنها برای تو متصور است و، اگر مغلوب گشتی، پس از آنکه به اینجا آمدند و این نعمتهای مملکت ما را چشیدند، آیا دیگر بیرون روند، یا ما توانیم آنها را از اینجا برانیم؟ خدای را شکر، که آنها خودشان بفکر آمدن به اینجا نیفتادهاند». این سخن تغییری در تصمیم کرزوس نداد، ولی برای قوّت قلب لازم دید، عقیده غیبگوهای آن زمان را راجع به نتیجه جنگ بداند، بدین ترتیب، که اوّل آنها را آزمایش کند و، اگر دید غیبگوئیهای آنها صحیح است، نتیجه جنگ را بپرسد. با این مقصود رسولانی به معابد دلف، فوسید[۱]، ددن[۲] و نیز بمعبد آممون[۳] واقع در لیبیا (مجاور مصر)، فرستاد و برسولان دستور داد، که نود و نه روز در راه باشند و روز صدم از غیبگوها بپرسند، که پادشاه لیدیّه امروز چه میکند. راجع بمعبد دلف باید در نظر داشت، که این معبد در نزد یونانیها بسیار محترم و مقدس بود.
اهالی یونان مخصوصا به غیبگوئی (پیتی) یا زنی، که در معبد مزبور از مغیبات خبر میداد، معتقد بودند و هر زمان در موقع باریک و مشکلی واقع شده تردید داشتند، که چه کنند، تکلیف را پرسیده موافق جواب رفتار میکردند، یا زمامداران