و ارمنی و چینی و غیره در عهد قدیم چیزهائی راجع به ایران در کتبشان ذکر کردهاند، ولی مقصودشان فقط این بوده، که بمناسبت وقایع یا روابط و سایش ملّت خودشان با ملّت ایران کیفیّات جنگها و حوادث دیگر را ضبط کرده باشند. قسم دوّم کتب کسانی است، که خواستهاند در تاریخهای عمومی خودشان قسمتی از کتاب را به ایران اختصاص بدهند. بالاخره عدّهای از نویسندگان کتابهائی راجع به شاهی یا به دوره مخصوصی از تاریخ ایران و یا از گذشتههای شهر یا ولایتی از وطن ما نوشتهاند (بعض کتب هر سه قسم مذکور را در مدخل این تألیف اسم بردهایم و اسامی ما بقی هم در جای خود خواهد آمد).
بنا بر آنچه گفته شد موادّی زیاد در مدّت قرونی، که، اگر کشفیّات جدید و نتیجۀ حفریات را هم در نظر گیریم، مدّتش لااقل سه هزار سال میشود، روزگار برای تاریخ ایران تهیّه کرده است، ولی این موادّ بقدری متراکم یا غالبا پراکنده و پریشان است، که باید با زحمات زیاد آنها را جمعآوری و از هم تجزیه و تفکیک کرد. گذشته از این نکته صدها کتاب مهم، که به زبانهای مختلف در مدّت دو هزار و پانصد سال نوشته شده، بجز چند کتاب که انگشت شمار است، بزبان پارسی ترجمه نگشته. پس، در صورتی هم که این کتابها و نوشتهها جمعآوری شود، برای عدّۀ بسیار محدودی مثمر ثمر خواهد بود و تقریبا قاطبۀ مردم نه وسائل جمعآوری این همه کتاب را دارند و نه میتوانند از مطالب آنها استفاده کنند.
پس از آنچه گفته شد روشن است، که، اگر رفع این نقص و نوشتن تاریخ مرتّب و مسلسلی مستقلا برای ایران لازم باشد، باید این موادّ متنوّع پراکنده را جمعآوری کرده با یکدیگر سنجید و پس از تحقیق و تدقیق هرکدام را در تاریخ ایران بجای خود گذارد، با این نظر که یک ارتباط معنوی، که مبتنی بر قاعدۀ علیّت باشد، این قسمتها را بهم ببندد، بل با یکدیگر امتزاج دهد. معلوم است، که این کار مستلزم مطالعاتی زیاد و صرف اوقات ممتدّی است، چنانکه نگارنده این نظر را در مدّت پنج سال برای سه قرن و نیم یا چهار قرن از تاریخ ایران، یعنی تا انقراض دولت هخامنشی و ابتدای استیلای عنصر یونانی بر مشرق قدیم، امتحان کرده (بیاینکه معلوم باشد، که تا چه اندازه در این راه موفق شده است) و حال آنکه دورههائی