برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۰۲۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نابود کردن ملل و نهب و غارت و بردن غنائم نمی‌گرفتند بلکه می‌خواستند ملل تابعه را اداره کنند و امنیت و آسایش را در اکناف دولت شاهنشاهی خود برقرار نمایند و حتی اگر پیروی عقیدۀ بعضی از ایران‌شناسهای جدید اروپائی را نمائیم می‌خواسته‌اند ملل متمدنه آن روزی را با ایرانیها ممزوج نمایند چنانکه اسکندر هم همین فکر را راجع به یونانی‌ها می‌پرورانید با این تفاوت که کوروش و داریوش از شرق بغرب می‌رفتند ولی اسکندر از غرب بشرق رفت از اینجاست که ملل تابعه وقتی که این سلوک و رفتار شاهان ایرانی را می‌دیدند در حیرت فرورفته کوروش را آلت ارادۀ خدا می‌دانستند و یکی از پیغمبران بنی اسرائیل خطاب به کوروش کرده گوید«خدا به تو می‌گوید من تو را طلبیدم و حال آنکه تو مرا هنوز نشناخته‌ای » محققین جدید اروپائی می‌نویسند که حتی یونانیها باین دولت بزرگ و به اداره کردن آن بدین اسلوب با نظر حیرت می‌نگریستند مصنفین نامی یونانی مثل کزنفون[۱] و اشیل[۲] و افلاطون[۳] تحریراتی راجع به کوروش بزرگ و داریوش اول و ایران کرده‌اند و پیداست که اخلاق ایرانیهای قدیم و کوروش را می‌پسندیدند در اینجا ممکن است گفته شود که مدها نینوا را خراب کردند و پارسیها در زمان خشیارشا بابل را غارت نمودند بلی و لیکن باید در نظر داشت که مدها تنها نبودند و متحدین آنها بابلیها بودند که آسور را رقیب بزرگ خود می‌دانستند و غارت بابل بعد از سه دفعه طغیان و شورش آن شهر شد و در دفعه اول و دوم چنین اقدامی بعمل نیامد و اگر ایرانیها آتن را آتش زدند معامله متقابله کارهای بی‌رویه یونانیها در آسیای صغیر و آتش زدن سارد بود چنانکه ایرانیهای آن زمان می‌گفته‌اند«این رفتار را از یونانیها فرا گرفته‌ایم» بعد می‌بینیم وقتی که اسکندر


  1. Xenophon.
  2. Eschyle.
  3. Platon.