بمراتب سختتر از جنگ با اشخاص است، مثلا تو، که حالا با این قشون حرکت میکنی، آیا لوازم آن را داری؟ اگر نداری سرداری تو هیچ و پوچ است».
کوروش - «کیاکسار وعده کرده، تمام لوازم را بدهد». - «پس تو به ثروت او امیدواری؟» - «نه، من اطلاعی در این باب ندارم». - «پس تو به چیزی که نمیدانی امیدواری، تو حالا هزار گونه خرج خواهی داشت، زیرا هزار چیز برای تو لازم خواهد شد.
آیا کیاکسار بعهد خود وفا خواهد کرد؟ و، اگر نکرد، چه خواهی کرد؟ بیوسائل پیشرفت محال است». - «پدر، اگر وسیلهای دارم بگو». - «تو میگوئی، اگر وسیلهای هست، بگویم؟ وسیله، اگر در دست کسی، که لشکری در اختیار خود دارد، نباشد، بس در دست کی است؟ تو از اینجا با پیاده نظامی میروی، که بهترین پیاده نظام عالم است، سواره نظام ماد، که خیلی قوی است، متحد تو خواهد بود. در این صورت، کدام مردم حولوحوش نخواهد خواست، به تو کمک کند، از این جهة، که تو را از خود راضی نگاه دارد یا از ضرر تو مصون بماند؟ بس لازم است با کیاکسار مشورت کنی، که همه چیز لازم را تدارک کند و وسائل مطمئن داشته باشی. این نکته را مخصوصا در نظر گیر. باید پیش از آنکه احتیاج را حس کنی، رفع آن را در اختیار خود بینی. بفکر قحطی باید در موقع فراوانی بود، زیرا هر قدر تو بینیازتر بنمائی، بیشتر به تو خواهند داد و حرف تو وقتی مؤثرتر است که بتوانی بآن عمل کنی». بعد پدر کوروش صحبت از فنون جنگی داشت و چنین گفت: «سپاهآرائی و سوق الجیش بکار نمیآید، اگر لوازم قشون مهیا نباشد». پس از آن از اطاعت سپاهیان، خدعههای جنگی، حفظ الصحة قشون حرف زد و یکایک نکات را به کوروش تذکر داد. در باب حفظ الصحة کوروش گفت، که اطبائی در قشون دارد. کبوجیه جواب داد: «بسیار خوب، ولی اطبا به رفوگرها شبیهاند، که لباس پاره را اصلاح میکنند. آیا بهتر نیست، که اصلاً نگذاری سرباز ناخوش شود، برای این مقصود باید اردو را در جاهای سالم زد. جاهای سالم را در خود محل بهتر میدانند و از رنگ و روی اهل محل معلوم است، که کجا سالم است و کجا مضر. دیگر اینکه برای سالم بودن باید ورزش کرد». کوروش - « خودم چنین میکنم». کبوجیه - «باید در فکر دیگران هم بود، قشون را نباید بیکار