یعنی پس از اینکه پارسیها ملل مشرق قدیم را در تحت دولت مشکّل واحدی در آورده بیونان برخوردند، جنگهای ایران و یونان وقوع یافت و یونانیها در مشرق منتشر شده زمینۀ استیلای قوم خود را آماده کردند، ولی برخی با این عقیده همراه نیستند، چه ثابت شده، که بعد از جهانگیریهای پارسیها اوضاع و احوال مشرق قدیم تغییر نکرد، ملل سیر تکاملی خود را میپیمودند و زندگانی سیاسی بعض ملل از نو تجدید میشد. بهعبارتدیگر در تحت لوای شاهنشاهی ایران نه ملتی مرد و نه تمدنی از تمدنهای قدیم از میان رفت. بعضی پیدایش اسکندر و فتوحات او را حدّ نهائی تاریخ مشرق قدیم تصوّر میکنند، چه میگویند که، با غلبۀ اسکندر بر دولت هخامنشی، عنصر یونانی در مشرق برتری یافت و تمدّن مشرق از شرقی به یونانی تبدیل شد، ولی مطالعات دقیق ثابت میکند که تمدّن یونانی، به استثنای بعض سواحل دریای اژه (بحر الجزائر) و دریای مغرب، در جاهای دیگر مشرق قدیم بعمق نرفت، تمدّنهای قدیم باقی ماند و خود اسکندر و بعد از او سلوکیها و غیره، تا درجهای، در تحت اثر این تمدّنها درآمدند. مذهب مسیحی هم، برخلاف آنچه بعضی تصوّر کردهاند، کاملا خاتمه باین عهد ممتد مشرق نداد، زیرا مردمان زیاد مذهب مسیحی را پذیرفتند، بیاینکه از گذشتهها و عادات خود صرفنظر کرده، یا بطور کلّی، احوال روحی خود را تغییر داده باشند. از الهیات و ادبیات آنها هم این نکته روشن است. پس از آنچه گفته شد بالطبع این سؤال پیش میآید، که بالاخره تاریخ مشرق قدیم کی خاتمه یافته؟ با فتوحات مسلمین، زیرا مسلمین ملل زیادی را، که تمدّن قدیم شرقی داشتند، بدین جدید درآوردند و با دین اسلام عادات و اخلاق و تمدّنهای قدیم بمرور از میان رفت، اکثر ملل زبان خود را فراموش کردند، اینکه سهل است تاریخ خود را هم از خاطرها زدودند و زبان و تمدّن عرب جایگیر تمدنهای قدیم شرقی گردید. بنابراین میتوان گفت، که زوال
برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۸
این برگ همسنجی شدهاست.
قسمت دوم ـ مشرق قدیم
۲۱