خواندهام..... هنگامی که مرا نشناختی، به اسمت خواندم و ملقب ساختم. منم یهوه و دیگری نیست و غیر از من خدائی نی. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی، تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند، که سوای من احدی نیست» (کتاب اشعیا، باب ۴۵).
ارمیا و ناحوم نیز سخنانی در این زمینه گفتهاند، که در کتابهای آنان مندرج است. کوروش پس از فتح بابل فرمانی داد، که مضمونش این است: «کوروش، پادشاه پارس، میفرماید: یهوه، خدای آسمانها، جمیع ممالک زمین را بمن داده و مرا امر فرموده است، که خانهای برای او در اورشلیم، که در یهود است، بنا کنم. پس کیست از شما از تمامی قوم او، که خدایش با وی باشد، او به اورشلیم، که در یهود است، برود و خانۀ یهوه، که خدای اسرائیل و خدای حقیقی است در اورشلیم بنا کند و هرکه باقی مانده باشد، در هر مکان از مکانهائی که در آنها غریب میباشد، اهل آن مکان او را به نقره و طلا، اموال و چهارپایان، علاوه بر هدایای تبرّعی، برای خانۀ خدا، که در اورشلیم است، اعانت کنند» (کتاب عزرا، باب اوّل).
اسرای یهود در بابل پس از صدور این فرمان غرق شعف و شادی شدند، چه کوروش در فرمان خود تصدیق میکرد، که خدا به او امر کرده، خانهای برای او در بیت المقدس بسازد. یک جای دیگر فرمان کوروش نیز جالب توجه است:
در بیانیۀ بابلی هم کوروش (مردوک) خدای بزرگ بابلیها را ستایش میکند، ولی در این فرمان عبارتی استعمال کرده، که در بیانیۀ بابلی نیست، و حال آنکه بیانیۀ مزبور برای جذب قلوب بابلیها صادر شده بود. توضیح آنکه کوروش میگوید: «خانه یهوه، خدای بنی اسرائیل و خدای حقیقی» از اینجا باید استنباط کرد، که در آن زمان هم کوروش و پارسیها بین مذهب بنی اسرائیل و کلدانیان تفاوت میگذاشتهاند و بهمین جهت خدای اسرائیل را کوروش خدای حقیقی گفته.
پس از فرمان مذکور فرمانی دیگر بدین مضمون صادر شد: معبدی را، که بخت النصر