و آمازیس، چون از قدرت کبوجیه بیمناک بود، در موقع بدی واقع و در تردید شد، که باید تکلیف او را بپذیرد یا جواب ردّ بدهد. این را هم خوب میدانست، که کبوجیه دختر او را برای ازدواج نمیطلبد، بلکه میخواهد در اندرون او جزو زنان غیر عقدی باشد. بالاخره آمازیس چنین کرد: از پادشاه سابق مصر آپرییس[۱]دختری مانده بود وجیهه و خوشاندام، که (نیتتیس)[۲] نام داشت. او را لباس فاخر پوشانیده و بزر آراسته باسم دختر خود به دربار کبوجیه فرستاد. مدّتی شاه پارس در اشتباه بود، تا روزی دختر را باسم پدر خواند و او گفت: «شاها، تو هیچ گمان نمیکنی، که تو را فریب دادهاند، من دختر آقای آمازیسم، او مصریها را بر پدر من شوراند و او را کشت». این اظهار دختر مصری اثر غریبی در مزاج کبوجیه کرده باعث قشونکشی او بمصر گردید. این است آنچه پارسیها میگویند».
بعد مورّخ مذکور گوید (کتاب ۳، بند [۳]): «مصریها کبوجیه را از خودشان میدانند، چه به عقیدۀ مصریها دختر آمازیس را کوروش خواستگاری کرد نه کبوجیه و آمازیس دختر (آپرییس) را برای کوروش فرستاد، ولی این گفتۀ مصریها صحیح نیست، چه آنها از قوانین پارسی کمتر از سایر ملل آگاه نیستند و میدانند، که زادۀ زن غیر عقدی نمیتواند شاه شود، مادامیکه زادۀ زن عقدی حیات دارد و دیگر معلوم است، که مادر کبوجیه کاساندان دختر فرنسپس هخامنشی بود. داعیۀ مصریها به خویشی و قرابت با کبوجیه برخلاف حقیقت تاریخ است.
حکایت دیگری نیز در این باب هست، ولی من باور ندارم. گویند یک زن پارسی به اندرون کوروش رفته از تندرستی و صباحت منظر اطفال کوروش در حیرت شد و تعریف و تمجید زیاد از (کاساندان) زن کوروش کرد. ملکه در جواب گفت: با وجود این، کوروش قدر مرا نمیداند و زنی را، که از مصر آوردهاند، محترم میدارد. مقصود ملکه (نیتتیس) بود. گویند، که کبوجیه، پسر بزرگ کوروش، در این موقع بمادر خود گفت: «مادر، در ازای این رفتار، وقتی که من