این زمان بر خود مخمّر کرد انتقام این سخن را بکشد، ولی نه از گوینده آن، بلکه از پولیکرات، که جبار سامس بود. به عقیدۀ برخی، که در اقلیتاند، اریتس رسولی به سامس برای کاری فرستاد و پولیکرات با بیاعتنائی او را پذیرفت، چه، وقتی که رسول بر او وارد شد، پولیکرات برنخاست و جوابی به او نداد.
پولیکرات یکی از نخستین یونانیهائی بود، که فکر تسلط یافتن بر دریاها و حکومت کردن بر ینیانها را در دماغ خود میپخت و چون اریتس از تمام نقشههای او اطّلاع داشت، رسولی با این پیغام نزد او فرستاد: اریتس به پولیکرات چنین گوید: «من میدانم، که تو نقشههای مهم داری، ولی وسائل تو با آن نقشهها موافقت ندارد. اگر تو، چنان کنی که من گویم، نام خود را بلند کرده مرا هم نجات خواهی داد. کبوجیه قصد جان مرا دارد. خزائن مرا از اینجا ببر، بعد قسمتی را برای خود نگاه دار و قسمت دیگر را برای من بگذار. به این وسیله تو میتوانی صاحب اختیار تمام یونان گردی. اگر باور نداری، که من خزائنی دارم، اشخاصی مطمئن روانه کن، تا آن را نشان دهم». پولیکرات از این پیغام مشعوف شد، چه بسیار مایل بود، گنجی بدست آرد. بعد دبیر خود را فرستاد، تا خزائن را معاینه کند. چون اریتس میدانست، که مفتش خواهد آمد، هشت جعبه را پر از سنگ کرد و سنگها را با مسکوکات طلا پوشید. مآندریوس دبیر پولیکرات آمده جعبهها را دید و نتیجه را به پولیکرات اطّلاع داد.
پس از آن بزودی پولیکرات عازم ملاقات اریتس شد، و حال آنکه فالگیرها او را از این مسافرت ممانعت کرده بودند و دخترش در خواب دیده بود، که پدرش در هوا آویخته، زوس (خدای بزرگ یونانیها)، او را شستوشو میکند و آفتاب تن او را روغن میمالد. بر اثر این خواب، دختر پولیکرات پدر را از این مسافرت منع کرد و او در ازای این نصیحت، دختر خود را تهدید کرده گفت، که اگر من سالم از این سفر برگشتم، تو مدّتها بیشوهر خواهی ماند. دختر از خداها استغاثه میکرد، که تهدید پدر واقع شود، چه بیشوهری را بر مرگ پدر ترجیح