در دریاچهها بجهید، به خانههای خودتان دیگر برنخواهیدگشت، و از تیرهای ما خلاصی نخواهید داشت». در این احوال قسمتی از سکاها، که مأمور حفظ دریاچۀ ماتید بودند و بعد مأموریّت داشتند با ینیانها، یعنی حافظین پل، داخل مذاکرات شوند، به پل رسیده چنین گفتند: «ینیانها، اگر حاضرید حرف ما را گوش کنید، ما آزادی برای شما آوردهایم. داریوش بشما امر کرده پل را در مدّت دو ماه حفظ کنید و، اگر او در این مدّت برنگشت. به خانههای خودتان برگردید.
اگر اکنون چنین کنید، نه پیش او مقصر خواهید بود و نه پیش ما. در اینجا مدّت معین را بمانید و بعد بوطن خود برگردید». ینیانها وعده کردند، که چنین کنند و سکاها فورا برگشتند. از طرف دیگر سکاهائی، که در مملکت خودشان مانده بودند، پس از فرستادن هدایا پیاده و سوارهای خود را برای جنگ با داریوش حاضر کردند. در این احوال از میان صفوف آنها خرگوشی دوید و سکاها کار جنگ را گذاشته از عقب او دویدند. همهمه و غوغا توجّه داریوش را جلب کرد و پس از اینکه جهت را فهمید، روی به مصاحبین خود کرده چنین گفت «این مردم به ما با نظر بیاهمیتی مینگرند و اکنون برای من روشن شد، که تعبیر گبریاس صحیح است. بنابراین باید خوب فکر کرد، که راه بازگشت خود را چگونه تأمین کنیم». گبریاس در این موقع چنین گفت: «شاها، فقر این مردم را من سابقا هم شنیده بودم و حالا من در این باب یقین حاصل کردم، چه میبینم، که ما را استهزاء میکنند. بنابراین تصوّر میکنم، که چنین کنیم: همینکه شب در رسید آتشها را روشن کرده و آن قسمت لشکر را، که کمتر از همه میتواند تحمل سختیها را کنند، در محل گذارده تمام خرها را ببندیم و زود حرکت کرده به ایستر برسیم، قبل از اینکه سکاها برای خراب کردن پل باین رود رسیده و ینیانها مبادرت به کاری کرده باشند، که فنای ما در آن است». داریوش، همینکه شب در رسید، موافق این عقیده رفتار کرده ضعفا را از جهت ضعف آنها در محل گذاشت، یعنی به فنای حتمی سوق داد و، بعد از روشن کردن آتشها، حرکت کرد.