طرف بندر آتن بآن شهر، که مدافع ندارد، حمله کند و شاید پیاده شدن قشون ایران در ماراتن از همین نظر بوده، که ساخلو شهر را به اینجا بکشانند و بعد بشهر بیمدافع هجوم برند. هفت کشتی هم، که یونانیها گرفتهاند، کشتیهائی بوده، که بواسطه کشته شدن قسمتی از قشون ایران خالی مانده بود و آن دسته از قشون ایران، که در آخر به کشتی نشسته، مجال نیافته این کشتیها را نجات بدهد. علاوه بر دلائلی که گفته شد، یک چیز هم این نظر را تأیید میکند. هرودوت هیچ نمینویسد، که یونانیها اسیر گرفتند، و حال آنکه در جنگی، که بفرار منتهی میشود، ممکن نیست عدّهای اسیر نگردند. این نکته هم دلالت میکند بر اینکه قشون ایران عقب مینشسته و، چون در تحت فشار یونانیها بوده، زیاد تلفات میداده.
امّا جهت اینکه داتیس از فالرون به آسیا برگشته باید چنین باشد، که هیپپیاس همواره بوالی لیدیّه و پارسیها میگفته، اگر قشونکشی بطرف آتن شود، طرفداران او، بواسطه انقلاب داخلی در آتن، کمکهائی خواهند کرد و داتیس نه در ماراتن اثری از طرفداران او یافته، نه در فالرون و ضمناً فهمیده، که اهالی آتن هیپپیاس را نمیخواهند. این نکته و نیز اینکه مقصود داریوش از تنبیه اهالی ارتری و آتنیها، در مورد مردم اوّلی کاملاً و نسبت به مردم آخر تا اندازهای بعمل آمده بود، شاید باعث برگشتن او به آسیا گشته. چون مدارکی بجز نوشتههای یونانیها راجع باین جنگ نیست، حقایق را نمیدانیم، ولی در اینکه این جنگ، چنانکه یونانیها نوشتهاند، سایه به نام ایرانی در تاریخ افکنده حرفی نیست، چه پارسیها تا این زمان، بهرجا که رفته بودند، فاتح بیرون آمده بودند، چنانکه هرودوت گوید، که تنها نام مادی (یعنی پارسی) یونانیها را دوچار وحشت میکرد و در اینجا برای اوّلین دفعه عدم بهرهمندی دامنگیر آنها شده. این را هم باید گفت، که داریوش تنبیه اهالی ارتری و آتن را کار مهمی نپنداشته، و الاّ باین جاها بیست هزار نفر نمیفرستاد و شکی نیست، که اگر قشون زیادتر بود و سردار قابلی داشت، در حینی، که قسمتی از سپاهیان ایرانی در ماراتن بودند، قسمت دیگر میتوانست آتن را اشغال کند و یقینا