و در عقیدهای، که علماء تاریخ نسبت بملل مشرق قدیم داشتند و پایۀ آن بر کتب مورّخین عهد قدیم بود، تغییرات اساسی روی داده، ولی نیز باید گفت که این انقلاب علمی، بقدری که شامل مصر و بابل و آسور گردیده، شامل ایران نشده، زیرا در ایران بیشتر بخواندن کتیبهها و تحقیق و تدقیق در آثاری که روی زمین است پرداختهاند و چه بسیار است امکنه تاریخی که هنوز حفریات و کاوشهائی در آنجاها نشده، و حال اینکه اکثر موادّی که بمصر و آسورشناسی کمک کرده از زیر زمین بیرون آمده، مانند دفترخانۀ مصر و کتابخانۀ آسور و غیره که در فوق به آنها اشاره شد، بنابراین نوشتههای مورّخین عهد قدیم برای تاریخ قدیم ایران هنوز سرچشمههای مهم بشمار میرود و، تا وقتی که ما به حفریّات علمی و مرتب شروع نکنیم و در جاهائی، مانند همدان، استخر، تختجمشید، پاسارگاد، محل شهر صد دروازه، باختر، سیستان و غیره، کاوشهائی بعمل نیاید باید بواسطۀ فقدان وسائل دیگر در نوشتههای مورّخین قدیم دقیق شویم، تا شاید از مقایسۀ نوشتههای مذکور قسمتی از تاریکیها برطرف شود، یا از نتیجۀ حفریات علمی در جاهای دیگر مشرق قدیم، به اندازهای که دورههائی از آن با دورههای ایران قدیم مطابقت میکند، استفاده کنیم. این وسیلۀ آخری اگر چه کافی نیست، ولی چنان هم نیست که در مواردی اطلاعات گرانبهائی ندهد، زیرا تجربه نشان میدهد که بعض کشفیات در مصر، بابل، آسور و غیره روشنائیهائی نیز بتاریخ ایران قدیم افکنده. مؤلف در هر مورد که باین نوع کشفیات برسد آن را ذکر خواهد کرد، تا معلوم باشد که چگونه یک سند تاریخی، که ناگهان از زیر خاک بیرون آمده، حکایت مطوّل مورّخی را از بیخ و بن تغییر داده، یا آن را طوری تکذیب کرده که برای احدی مجال تردید نمانده. بنا بر آنچه گفته شد ایرانشناسی اگر چه نسبت بسابق ترقی کرده، ولی هنوز به ترقیات مصر و آسورشناسی نرسیده و روزی خواهد آمد (شاید در آتیۀ نزدیک) که ایرانیان دورههای بعد بمراتب بهتر از نیاکانشان تاریخ قدیم وطنشان را خواهند دانست.