جنگ) دریا را خونین کند. در این وقت پسر ساتورن[۱] و فتح همایون، فرّخ روز آزادی را برای یونانیها بیاورند». در این احوال یونانیها در منازعه بودند و نمیدانستند، که سفاین پارسی آنها را محاصره کرده و فقط وقتی که صبح شد، این نکته را درنیافتند. بعد از طلیعۀ صبح، آریستید[۲] که، آتنیها او را از شهر خود نفی کرده بودند، بمجلس مشورت روانه شد و تمیستوکل را بخواند. این شخص دشمن خونی تمیستوکل بود، ولی در این احوال دشمنی خود را فراموش کرده خواست با او مذاکره کند و چنین گفت: «خصومت خودمان را به وقتی دیگر بگذاریم. در هر موقع و بخصوص در این وقت ما باید برای خدمت بوطن مسابقه کنیم.
بنابراین به تو میگویم، که منازعۀ یونانیها برای رفتن از اینجا بیهوده است. نه اوریبیاد میتواند از اینجا برود و نه کسی از کرنتیها، زیرا ما از هر طرف محاصره شدهایم.
برو مجلس را از قضیه آگاه کن. تمیستوکل در جواب گفت: «این مژدهای است، که تو میدهی. آنچه را، که من میخواستم شده و بدان، که پارسیها بر اثر پیغام من چنین کردهاند. حالا که چنین خبر خوشی آوردهای، بهتر است، که خودت بمجلس رفته مطلب را بیان کنی، زیرا، اگر من بگویم، چنان پندارند، که من این خبر را ساختهام و باور نخواهند کرد، ولی اگر تو بگوئی شاید باور کنند.
اگر هم باور نکردند، تفاوتی، بین اینکه من گفتهام یا تو، نخواهد بود». آریستید بمجلس درآمده مطلب را گفت و رفت. بعد باز منازعه بین یونانیها درگرفت، چه حرف او را باور نمیکردند. در این حیص و بیص یک کشتی تریرم وارد شد و فراریهای تنیانی[۳] خبر آوردند، که سالامین محاصره شده (اسم این اشخاص را بعدها در جزو فاتحین ثبت کردند. م.) پس از آن یونانیها تصمیم بر جنگ کرده رؤساء کشتیها را در یکجا گرد آوردند و تمیستوکل خطاب بانها کرده گفت، که انسان برحسب طبیعت و موقعی، که دارد، میتواند فاعل کارهای