ما میکوشی. این اخطار را بخاطر بسپار، زیرا ما نمیخواهیم به تو، که دوست ما هستی، از ما وهنی وارد آید». پس از آن برسولان اسپارتی آتنیها چنین گفتند:
«طبیعی است، که لاسدمونیها بیمناک بودند، از اینکه مبادا ما با خارجی متحد شویم، ولی تصوّری که کردهاید شرمآور است، زیرا شما از احوال روحی آتنیها بیاطلاع نبودید. چیزی در عالم یافت نمیشود، که ما در ازای آن یونان را به اسارت بیفکنیم. اگر هم بخواهیم این کار کنیم، جهات زیادی ما را از این اقدام بازمیدارد. اوّلا از خرابکننده و آتشزنندۀ معابد و مجسمۀ خدایانمان، باید انتقام بکشیم، نه آنکه با او متحد شویم. ثانیا وحدت خون ما با خون سایر یونانیها و یکی بودن زبان، امکنۀ مقدسه، اعیاد، آداب و اخلاق مانع از این کار است. پس بدانید، که تا یک نفر آتنی باقی است، ما با خشیارشا متحد نخواهیم شد. تأسفات شما را از بلیّات وارده بر ما و خانههای خراب خود قدر میدانیم و از اظهار همراهی سپاس گذاریم، ولی ما تصمیم کردهایم، که هرچه بر ما وارد آید، تحمل کنیم و باری بر دوش شما نگذاریم. در این موقع بهترین کمک این است، که زودتر قشون بفرستید، چه همینکه خارجی اطلاع یافت، که پیشنهاد او قبول نشده است، به آتّیک خواهد تاخت و بر شما است، که برای جلوگیری به باسی درآئید».
حرکت مردونیه بطرف آتن
بعد منبع یونانی گوید (کتاب نهم، بند ۱-۲۰) «: همینکه اسکندر برگشت و جواب آتنیها را به مردونیه رسانید، او حرکت کرده به باسی در آمد. تسّالیها کمافیالسابق با پارسیها همراه بودند و، وقتی که قشون مردونیه از باسی حرکت میکرد، تسّالیها به مردونیه گفتند، بطرف آتن مرو و در همینجا مانده تمام یونان را تسخیر کن.
مطیع کردن یونانیها، وقتی که آنها متحدند، برای تو مشکل است و، اگر تمام مردمان متحد شوند، این کار صورت نگیرد، ولی اگر در اینجا مانده و اشخاصی را با پول نزد متنفّذین آنها فرستی، خواهی دید، که خیالات آنها چقدر کودکانه است