و تو موفق خواهی شد، که آنها را از یکدیگر جدا و بعد مطیع کنی. مردونیه این نصیحت تسّالیها را نپذیرفت، چه برای نام خود میخواست بار دیگر وارد آتن شود و از آنجا از راه جزائر بتوسط آتش به خشیارشا، که در سارد بود، تسخیر آتن را اطلاع دهد (در آن زمان، علاوه بر چاپارهای سریعالسیر، که در ممالک ایران شب و روز در حرکت بودند، چیزی مانند تلگراف امروزی وجود داشته، یعنی بجای قوۀ کهربائی، که اکنون معمول است، روشنائی آتش را بکار میبردند و بهوسیله علاماتی مطالب خود را میفهماندند. م.). مردونیه وارد آتن شده شهر را خالی دید، چه سکنۀ آن در سالامین بودند. پس از تسخیر آتن در دفعه دوّم (در ده ماه قبل خشیارشا آن را تسخیر کرده بود. م.) مردونیه باز رسولی موریخید[۱] نام نزد آتنیها در سالامین فرستاد و او پیغام مردونیه را، وقتی که آتنیها در مجلس مشورت بودند، به آنها رسانید و یکی از اعضای مجلس مشورت، لیسیداس[۲] نام، گفت صلاح است، که این تکلیف مردونیه را به مردم بگوئیم. این حرف باعث تنفر و هیجان آتنیها گردید: اعضای مجلس و مردم بیرون جمع شده لیسیداس را سنگسار کردند و، پس از آن موریخید را از سالامین راندند. وقتی که خبر سنگسار شدن لیسیداس به آتن رسید، زنان آتنی بهیجان آمده به خانۀ لیسیداس ریختند و زن و اطفال او را، که در آتن مانده بودند، سنگسار کردند. (از اینجای نوشتههای هرودوت صریحا استنباط میشود، که در یونان هم تقصیر از مرتکب آن به خانوادۀ او سرایت میکرده، در مقدونیه هم، چنانکه در جای خود بیاید، خانوادۀ مقصر را در مجازات شرکت میدادند. م.). آتنیهائی، که از ترس قشون ایران به جزیرۀ سالامین رفته و اموال خود را نیز بدانجا حمل کرده بودند، در انتظار و رود قشون لاسدمون روزها میگذرانیدند، ولی لاسدمونیها به جشنهای عید (هییاسینت)[۳] مشغول بوده توجهی بامور جنگی نداشتند. خونسردی آنها از جمله از این جهت بود، که دیوار یا سدّ برزخ کرنت تمام شده بود و دندانههای آن را میساختند. بالاخره