شهر خسته شده از سرداران خود خواستند، که آنها را به اوطانشان مراجعت دهند. سرداران گفتند، که تا شهر را نگیرند، چنین کاری نکنند، مگر اینکه مردم آتن آنها را بطلبند.
از محاصرۀ طولانی آذوقۀ شهر تمام شد و محصورین شروع بخوردن چرمهای بسترهاشان کردند و، وقتی که این چرمها هم تمام شد، ارتاایکتس و ابازوس[۱] رئیس قشون با پارسیها از پشت شهر، از جائی که دشمن اشغال نکرده بود، شبانه فرار کردند و روز دیگر اهالی خرسونس با علاماتی به یونانیها اطلاع دادند، که پارسیها رفتهاند و دروازهها را بروی یونانیها گشودند. رئیس قشون به تراکیّه رفت و او را تراکیها گرفته برای خدایشان قربان کردند (اسم این رب النوع معلوم نیست چه بوده، ولی از قراین چنین بنظر میآید، که او را رب النوع جنگ میدانستند، زیرا بعض مردمان وحشی دیگر هم یک قسمت از اسرا را برای رب النوع جنگ قربان میکردند) ارتاایکتس با کسان خود در نزدیکی اگسپوتامس[۲]بدست دشمن افتاد و بیشتر کسان او در موقع دفاع کشته شدند، ولی