مخصوص رفته گفت، من یونانی هستم و لازم است راجع بمطلبی، که شاه علاقهٔ کامل بآن دارد، بحضور شاه برسم. اردوان جواب داد: ای بیگانه، قوانین انسان در همه جا یکی نیست، آنچه برای جمعی خوب است، برای عدّهای بد است، ولی چیزی که برای همه خوب میباشد، این است، که هر قوم قوانین مملکت خود را رعایت کند. شما یونانیها آزادی و برابری را از هر چیز برتر میدانید، یکی از بهترین قوانین ما این است، که شاه را محترم بداریم و او را صورت خدائی بدانیم، که حافظ همه چیز است، پس اگر خواهی عادات ما را بجا آورده او را بپرستی، مانند ما میتوانی او را ببینی و با او حرف بزنی (مقصود از پرستیدن، که یونانیها استعمال میکنند به زانو درآمدن یا به خاک افتادن است. م.). اگر عقیدهٔ دیگری داری، باید بتوسط شخصی با او حرف بزنی، زیرا عادت پارسی بر این است، که کسی نمیتواند شاه را ببیند، مگر اینکه اوّل او را پرستش کند. تمیستوکل در جواب چنین گفت:
اردوان، من به اینجا با این مقصود آمدهام، که افتخارات و قدرت شاه را زیاد کنم.
البته اطاعت از قوانین شما خواهم کرد، زیرا ارادهٔ خدائی، که دولت پارس را باین اندازه بلند و بزرگ کرده، چنین است. من چنان کنم، که شاه مورد پرستش مردمانی بیشتر گردد. در این موقع اردوان سؤال کرد: بشاه بگوئیم، که تو کیستی، زیرا، چنانکه میبینم، تو یک شخص متعارف نیستی. تمیستوکل جواب داد: «امّا در این باب باید بگویم، که کسی جز شاه نخواهد دانست، من کیستم» . در اینجا پلوتارک گوید (تمیستوکل، بند ۳۲) که این حکایت از فانیاس[۱] یونانی است، ولی اراتستن[۲] در کتاب خود راجع به ثروت نوشته، که یکی از زنان غیر عقدی اردوان از اهل اریتره تمیستوکل را به او معرّفی کرد. باری، چون تمیستوکل بحضور شاه رسید، به زانو درآمد و در این حال ساکت بماند، تا اینکه شاه بمترجم امر کرد اسم او را بپرسد. تمیستوکل جواب داد: «ای شاه بزرگ، من تمیستوکل آتنیام، که از آتن اخراج شدهام و اکنون هم مرا تعقیب میکنند. من پناه بشما آوردهام