برنیامد که بمیدان گوی اسبش خطا کرد، او را مرده از زیر اسب بیرون کشیدند.
ایالت سید ابو جعفر
چون مصیبت او بداشتند بر برادر او ابو جعفر بیعت کردند و ابو الحسن بن ابی یوسف را بوزارت بنشاندند و او با مردم آمل نیکو اعتقاد نبود، اسفاهی را تیمار نداشت و بر رعایا حیف و ظلم میکرد تا روزی عامّۀ شهر غوغا کردند و بسیاری از هردو جانب کشته آمدند تا مهتران در میان آمدند و قائد آن فتنه کشته شد و ابو الحسن بن ابی یوسف مدّتی صبر فرمود و هیچ پدید نیاورد تا بعد مرور ایّام روز آدینه که خلایق بجامع شدند بجمله دروازهها لشکر فروداشت با سلاحهای تمام تا هرکه بیرون میآمد از جامع میکشتند و بحدّی رسید که اندتن را از اهل صلاح و ورع بمقصورۀ جامع بکشتند و مردم هرمحلّه دروازهها را احکام پدید آوردند و درها بسته و گیل و دیلم را در محلّهها نگذاشتند و بجایی رسید که هیچ آفریده تنها بشهر نتوانست گذشت و اگر یکی از ایشان تنها یافتندی بکشتندی و بعد نماز دیگر در شهر نیارستند آمد. بیرون لشکرگاه ساخته بودند و همه شب بیدار بودند.
عود نمودن داعی و احوال موافقت ماکان با او
و ماکان بن کاکی بکهستان بود و پیش داعی بر تواتر نبشتهها میفرستاد که خروج کند و بیاید تا من کمر اطاعت تو در میان بندم و بمتابعت و هوای تو وفا نمایم داعی نبشتههای او را جوابی نفرمود و التفات و اجابت نکرد تا پانصد مرد با ماکان جمع شدند، بالای ناتل بموضعی، که این ساعت نیز معروفست بلشکرگاه ماکان، فروآمد چون بسیّد ابو جعفر خبر رسید از آمل با ناتل آمد و در مقابل ماکان لشکرگاه ساخت و اهل آمل چون سیّد ابو جعفر مانکدیم و ابو عبد اللّه محمّد بن الحسن و رئیس آمل ابو جعفر محمّد بن علی برادرزادۀ حسین بن علی فقیه و عبّاس بن قابوسان بماکان قصّهها نبشتند که ما بمدد تو میآییم، ماکان جواب نبشت که البتّه شما از شهر بیرون نیایید و خالی نگذارید و بیاری عوام فریفته مشوید که از عامی کار لشکری نیاید و چشمزخم رسد، البتّه بسخن ماکان و نبشتۀ او مبالات روا نداشتند و از آمل با بسیاری از عوام بپایدشت آمده و بیسامان و تعبیه هرقومی و فوجی بطرفی نزول کرده، سیّد ابو جعفر چون بر حال واقف شد یک هزار و دویست مرد بگزید و بسر جمعیّت شهر آمل فرستاد،