برپای کرد و بعد از استخارت بیمن مشاورت در غوامض مهمّات و مصالح ملک شروع فرمود و جهانداری بیاستبداد و عناد و فجور و فساد پیش گرفت و بأطراف ممالک امثله روان کرد که منجل۱ فضل و زنجیر عدل بدرگاه ما بسته و آویخته است هرکه سمومزدۀ ظلم و ستم دیدۀ روزگار است بارگاه ما پناه حال تباه اوست، و منهیان و اصحاب اخبار برگماشت تا اندک و بسیار هرچه در ممالک او رود بمسامع شریفۀ او رسانند و چهار امیر العدل پدید فرمود: نجم الدّین قاضی، جمال الدّین حاجی اشتان۲ ، ناصر علوی سنگه پشته، و برادر او، تا قصّههای مسلمانان ستانند، آنچه ضرورات باشد برفور بیتعویق عرض دارند و هرشب آدینه قصّهها را مطالعه فرمودی و هریک را پدید کرده۳ ، و بمبارز الدّین ارجاسف مثال نبشت بخراسان که چنین واقعۀ حادث شد و اگر چه بسوگ پدر ما جامه بزاج و مازو برنگ کردهایم امّا جهان گنده پیر نوعروسوار بگلغونۀ عدل ما آراسته و خود را نگار بسته است و آفتاب شاهی از کسوف حتوف بشرف رسیده، چون بر اثناء و ادراج مثال واقف شود باید که بازگردد و تا درون تمیشه نرسد افشاء سرّ و اعلام این حال بر حشم و حول روا ندارد و چون بدربند درون آمد اظهار کند و جامۀ عزا پوشیده ببارگاه ما رسد و السّلام، بحدّ طوس چون مثال با سپاهدار ارجاسف رسید بازگردید و اشارت و فرمان شاه را امتثال نمود و او با جملۀ امرا و حشم تقبیل بساط و مثول خدمت یافتند و بعد چهل روز که اصفهبد با جامۀ سوگ بود چون ارجاسف رسید تاج و سریر ببارگاه بردند و اصفهبد بطالع سعد و اختر همایون ملابس و معانق ملک طبرستان شد و احکام او نفاذ یافت و جبّاران اطراف حلقه در گوش و طوق در گردن و کمر بر میان بمیدان او صف زدند و از گنج و قلاع مال و متاع فرمود آورد و برای امیر و مأمور وسایس و مسوس و سیّد و مسوّد و رئیس و مرؤس تشریف تغییر لباس کرامت فرمود تا هیچ طایفه از خدم و حواشی و حشم نماند که او نه جامه گردانید و در حقّ امرا و اکابر مزید اقطاعات ارزانی داشت و از درویشان با بالای مهروان آمد و از آنجا با تنیر و روز دیگر برودبار اترابن خیمه و سراپرده زدند و با فردا بروضۀ پدر شد و تربت ببوسید و خیرات و صدقات بمستحقّان
________________________________________
(۱) - کذا در ب، در الف: منحل [؟]
(۲) - ب: لشتان
(۳) - ب: حکم کردی