هرگز رستم ز نیزه بازی رنجد؟ یا رعد ز بانگ طبل غازی رنجد؟ شاهی که هزارسف کهن بندۀ اوستهرگز ز درازگوش رازی رنجد؟۱]
و مادر هزارسف پیش والدۀ اردشیر آمده بود بموضع لیات، او را چون این حرکت در راه آمد بآمل با خانۀ کمال محمّد که وزیر بود فرستادند و موقوف کرده، در آخر این سال خبر رسید که ملک طغانشاه بن مؤیّد بنیشابور با جوار حقّ شد و در عالم هرکجا جوانمردی و آزادۀ بود بمرگ آن پادشاه جوان بماتم نشستند و یکی از حریفان او میگوید، رباعیّه
تا بیخ نهال ملک را زد دیوه۲از شاخ وفا برون نیامد میوه مردان هنرنمای در هر شیوهدر خانه بمانده چون زنان بیوه
و تاج آبی میگوید در حقّ او، رباعیه:
نه باغ و نه بوستان گزینم بیتونه با می و دوستان نشینم بیتو نوک مژه خار باد در دیدۀ منگر هیچ گل جهان بچینم بیتو
و او را پسری بماند کودک از ترکان خاتون سنجر شاه نام و منگلی تکز گفتند بندۀ از آن طغانشاه باتابکی پسر میان بست و بظلم و جور* با رعایا و اکابر و اعیان طریقی نامحمود پیش گرفت، و سلطان سعید پادشاهی بغایت عادل و منصف و عاقل بود، مردم خراسان هوای خدمت او کردند و بخوارزم شده او را بنیشابور آوردند و محاصره داده، از شاه اردشیر مدد خواست، از معارف مازندران قطب الدّین برسق و امیر آخور روس و اصفهبد کیخسرو اشرب و اصفهبد عزّ الدّین اردشیر بن اردشیر بابائیان بیرون تمیشه بخدمت او فرستاد تا روزی ایشان را بپایان حصار بردند شیر سوار لیمسکی گفتند از امرای سدن رستاق مردی بود چپ و راست تیر انداختی و دعویانداز بود بهر تیر که از کمان برون شدی مردی را از بارو درآوردی و سلطان نظّاره بود، بفرمود تا اند ترک بشدند و بر دست شیر سوار لیمسکی بوسه نهادند و آن سال خود مستخلص نشد و قاضیی کوفی از جملۀ علمای جهان مستثنی و قاضی و رئیس و مقتدای اصحاب بود، از منگلی تکز
________________________________________
(۱) - قسمت بین دو قلاّب از الف ساقط است و از اینجا تا آخر رباعیّۀ دوّم در سایر نسخ نیست.
(۲) - دیوه یعنی کرم.
(*) - از اینجا تا آخر سطر آخر ص ۱۴۸ از سایر نسخ بغیر از الف و ب افتاده.