بیدار شوید، درد خود را بدانید، دوای درد را پیدا کنید، و زود در مقام معالجه برآیید». سپس گفت هر دردی را درمانیست، و درمان خودکامگی «شور و مشاورت» است. در پایان چنین گفت: «اگر یک سال یا ده سال طول بکشد ما عدل و عدالتخانه میخواهیم، ما اجرای قانون اسلام را میخواهیم، ما مجلس میخواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانون مساوی باشند». بدینسان بی آنکه پرده را درد، خواست خودشان را بمردم فهمانید و بآنان دل داد.
نامهٔ ناصرالملک بطباطبایی عینالدوله چون گفتار طباطبایی را شنید که آشکاره از استبداد بد گفته، و از آنسوی نیرومندی آنان را میدید، بیک چارهٔ دیگری برخاست، و آن اینکه ناصرالملک را که در انگلستان درس خوانده، و خود بدانشمندی و نیکی شناخته میبود، و از اینسوی دینداری هم از خود مینمود، وا داشت که نامهای بطباطبایی نویسد، و باو چنین گوید که مشروطه برای ایران هنوز زود است، و میباید کنون را بفزونی دبستانها کوشید، و بمدرسهها که هست سامانی داد، و بدینسان مردم را، برای مشروطهخواهی آماده گردانید. این بهانهای میبود که بدخواهان همیشه پیش آوردندی و ببدخواهی خود رخت دوراندیشی و نیکخواهی پوشیدندی. ناصرالملک نامهای نوشت که باید آن را در اینجا بیاوریم، ولی چون بسیار دراز است و سخنان بیهوده بسیار میدارد میباید از برخی بخشها چشم پوشیم. بزرگی طباطبایی و بینایی او در کار، از اینجا پیداست که فریب چنین نامهای را نخورده و سستی بخود راه نداده.
بشرف عرض حضور مقدس عالی میرساند این بنده یکی از ستایش کنندگان وجود مبارک حضرت عالی هستم بجهت اینکه از روی انصاف میبینم درد وطن دارید و بترقی ملت شایقید و ملتفت بدبختیهای نوع خود شدهاید و آرزو دارید که علاجی برای این دردها پیدا کنید و باب سعادت و نیکبختی را بروی این ملت که در شرف زوال است بگشایید و همچو فهمیدهام که اینهمه داد و فریاد و قال و مقال شما از روی نفسپرستی نیست مقصودتان
چاره امراض ملی است ولی خیلی افسوس و غصه میخورم وقتی که میبینم از