برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۵۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شاه ناتوان را ترسانیده و از اینسو نمیگزاردند پیش آمدها بگوش او برسد و تا میتوانستند جلو میگرفتند.

خواست بهبهانی این بود که سفیر انگلیس در میان ایشان و شاه میانجی باشد، و باو دل داده و از ترس بیرون آورد. این گمان هرگز نمیرود که بهبهانی یا طباطبایی بپناهیدن مردم بسفارتخانه خرسندی داده‌اند و یا چنین گفتگویی در بودن ایشان میرفته. چه ما خود دیدیم که آنان با چه سختیها و بیمها روبرو بودند، و با اینهمه از مسجد بیرون نیامدند، و سرانجام که ناگزیر شدند، روانه قم گردیدند. آن رفتار دلیرانه و جانبازانه آنان کجا و خرسندی بپناهیدن مردم بسفارتخانه یک دولت بیگانه کجا؟!..

این اندیشه از خامان سر زد، و نخست جز کسان اندکی آن را نمیخواستند، ولی کم کم اندیشه بزرک گردید و همه بآن آهنک افتادند و نا اندیشیده بکاری بر خاستند، و کسی چه داند که فریبندگانی در میان نبوده و چنین نخواسته‌اند که در اینهنگام که در سایهٔ کوششهای بخردانه و مردانه یکسال و نیم دو سید و همدستان ایشان، زمینه برای دیگر شدن «حکومت» ایران و روان گردیدن قانون در آن، آماده گردیده بوده، و دیر یا زود چنین کاری خواستی انجام گرفت، تنها نام آندو در میان نباشد؟!..

هر چه هست دو روز پس از رفتن علماء بقم، کسانی بقلهک رفته و از کارکنان سفارت پرسیدند: اگر ما بسفارتخانه پناهیم راه داده خواهد شد یا نه؟.. سفارتیان با آنکه پاسخ دادند: «راه داده نخواهد شد»، بسیار سخت نگرفتند. این بود پسین پنجشنبه بیست و هفتم تیر ماه (بیست و ششم جمادی الاولی) نخست پنجاه تن کما بیش از بازرگانان و طلبه‌ها، بسرای سفارت در شهر، رفته و در آنجا نشیمن گزیدند.

فردا کسان دیگری نیز آمدند، و مردم چون دیدند جلوگیری نمیشود رو آوردند. هر گروهی از پیشه‌وران برای خود چادر دیگری

در حیاط سفارت افراشتند، و از بازار دیک‌های دسته‌دار بزرگی

۱۵۲