برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۹۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ملالت مرا ببیند گوشهٔ محبس نشسته محمد علی میرزا هم از سوراخ در نگاه میکرد فتح‌السلطان و میرزا قهرمانخان با حضرات بنای صحبت گذاشتند بعد از ربع ساعت گفتم منهم میخواهم با شما قدری صحبت کنم گفتند شما میرزا محمود خان حکیم فرمانفرما هستید گفتم می بینید که لهجهٔ من ترکی و یکی از نوکرهای ولیعهدم قوطی سیگار خود را در آورده بهر یک یک سیگار تعارف نموده خودم هم سیگاری دست گرفته مشغول صحبت شدیم با ایما و اشاراتی که لازم بود حضرات حبسی مرا شناختند صحبت از مرحوم آقا سید جمال‌الدین انداختم که در کجا با او آشنا شدید گفتند در استانبول برای اتحاد اسلام مجلسی تشکیل شده بود و ایشان رئیس بودند ما هم از اعضای مجلس در آنجا آشنا شده‌ایم بنده صحبت را کشیدم بفواید اتحاد اسلام و نتیجهٔ آن که برای اسلام حاصل میشود.

و خیلی در این خصوص صحبت کردیم حضرات بنده را خوب شناختند دیدم این بیچاره‌ها دور نیست بعض صحبت‌ها کنند که مضر حال آنها باشد بنده مخصوصا صحبت را پرت نموده نمیخواستم صحبت دیگری بمیان بیاید در آخر گفتم که ناصرالدین شاه را برای چه کشتند شیخ احمد گفت بسکه نوشتند دادند دستش و قبول نکرد کشتند بنده هم پا شدم شیخ احمد گفت خواهش دارم بقدر نیمساعتی هم تشریف داشته باشید که صحبت نماییم بیچاره‌ها نمیدانستند که محمد علی میرزا پشت در ایستاده و من طفره میزنم گفتم چون من روماتیسم دارم و هوای زیر زمین رطوبتی است نمیتوانم زیاد تر از این بنشینم گفتند از ولیعهد خواهش میکنیم که فرداشب یا پس فردا شب اطاق خشکی قرار دهند که شما هم تشریف بیاورید قدری صحبت نماییم گفتم چه عیب دارد اگر ولیعهد اجازه بدهد حاضرم همینکه پا شدم شیخ احمد گفت میدانی این چه زنجیریست

که گردن ما زده‌اند اگر میدانستید این زنجیر را از طلا درست نموده

۱۹۱