برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۲۲۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

تکیه داده و میخواهد سخن گوید. همه خاموشند و میخواهند گفته‌های او را بشنوند. میخواهند معنی مشروطه را بدانند. آخوند با چهرهٔ گیرا و زبان شیوا بسخن آغاز کرد:

  بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق نه کم از بلبل مستی تو بنال ای هشیار  
  خبرت هست که مرغان چمن می‌گویند آخر ای خفته سر از بالش غفلت بردار  
  تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار  

این شعرها را خوانده سپس بزبان ترکی معنی مشروطه را گفت، و در این میان از گرفتاریهای توده و از ستمگری درباریان و از خواری کشور و مانند اینها سخنانی راند و بسیاری از مردم بگریه افتادند. هنایشیکه این سخنان در من کرد پس از گذشتن سی و اند سال هنوز فراموش نگردیده.

دیگری از سخن گویان میرزا حسین میبود. او نیز با آواز دلکش و رسا شعرها خواندی:

  ماییم که از پادشهان باج گرفتیم زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم  
  دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم  
  وز پیکرشان دیبه و دیباج گرفتیم ماییم که از دریا امواج گرفتیم  
  و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار[۱]  

دیگری از ایشان شیخ سلیم میبود. اینمرد چه در اینهنگام و چه پس از آن با زبان سادهٔ روستایی سخنانی گفتی، و پیش از همه دلسوزی به بینوایان

نموده و داستان کمیابی نان و گرانی گوشت را بمیان آوردی، و نویدها دادی


  1. این شعرها از یک چکامه ادیب‌الممالک است که واعظان تکه تکه بالای منبر خواندندی.
۲۲۱