نخواهیم پذیرفت.
در تبریز امروز همچنان بازارها بسته و مردم در تلگرافخانه و آن پیرامونها میبودند، و باز شور و خروش میرفت. امروز دفتر های مالیه را مهر و موم کردند و تذکره خانه را از کار بازداشتند و انبار ذخیره را بدست گرفتند. امروز نظامالملک والی تلگرافخانه آمد و پیداست که از روی ترس میبود. شاگردان دبستان امروز نیز آمدند و رفتند.
هنگام پسین چون از تهران جز تلگرافهای نومیدی آمیز نمیرسید یک دسته بیتابی بیشتر نمودند. شادروان شیخ سلیم روی پنجره ایستاد و با سخنانی بآرام گردانیدن آنان کوشید و چنین گفت: «انشاء الله تا فردا جواب میرسد. اگر خدا نکرده مقصدودمان حاصل نشود خواهیم گفت کلمه را که میدانیم».
پنج ساعت از شب دوشنبه میگذشت که از تهران تلگراف نمایندکان درباره برداشته شدن نوز و پریم رسید و مردم اندک آرام گردیده و پراکنده شدند.
روز دوشنبه بیست و یکم بهمن (۲۷ ذیالحجه) باز از بامداد مجلس بر پا گردید. باز حاجی مخبرالسلطنه آمد و این بار چنین عنوان کرد: «دیروز مأمور بگفتن بودم امروز مأمور به شنیدن هستم. ولی من باب خیرخواهی عرض میکنم که مشروطه بودن دولت ایران صلاح نیست. جهت اینکه در دولت مشروطه آزادی همه چیز هست در این صورت آزادی ادیان هم لابد باید بشود. آنهایی که در میان ما عددشان کم نیست ما آنها را نمیشناسیم آنوقت دستاویز میکنند که ما را آزادی باید و در هیچ مواقع مانع نباید شد و ضرر این بر اسلام است».
این سخنان را باو سپرده بودند که بیاید و بگوید و باشد که از این راه دو تیرگی به میان مجلسیان افتد. ولی چه دو سید و علما و چه دیگران همگی ناخشنودی نمودند و در درخواستهای خود پافشاری نشان دادند. حاجی مخبرالسلطنه باز رفت که پاسخ بیاورد.
امروز هم تهرانیان در بهارستان انبوه میبودند و شور و خروش