فردا شنبه همچنان در حیاط انجمن گرد آمدند. و چون نامهای بنام دادخواهی از قراچمن رسیده بود آن را خواندند که کسانی بگریه افتادند. بیشتری از نمایندگان انجمن نیامده بودند و راستی آن بود که به پیش آمد ارج ننهاده میخواستند با بی پروایی آن را از میان برند. کسانی از سران پیشهوران میگفتند سه تن فرستاده به دیه فرستیم که پیش آمد را رسیدگی کنند و آگاهی درستی آورند. شادروان شیخ سلیم ایستادگی نموده گفت: داستانی باین آشکاری چه نیاز به رسیدگیست ؟!.. کاری که می باید کرد آنست که حاجی محمدعلی را که مایه این گزند است بگیرند و بند کنند و از نظامالملک پرسیده شود که بهرچه دستور چنین تاراج و کشتاری را داده؟!
در نتیجه این سخن سه تن را برگزیده بنزد نظامالملک فرستادند، و اینان هنگام پسین که دوباره مردم در انجمن گرد آمده بودند بازگشته و چنین آگهی آوردند: نظامالملک نخست میگفت اینها که میگویند دروغست. سواران تاراجی نکرده و آدمی هم نکشته اند. سپس چون پافشاری نمودیم پاسخ داد : «حاکم شرع خودتان حاجی میرزا حسن آقا که نافذالحکم است حکم فرموده و من هم مأمور فرستادهام ». نیز آگاهی آوردند که نظامالملک دستور داده بود حاجی محمد علی را بگیرند و بند کنند، و او چون دانسته گریخته و در خانه حاجی میرزا حسن بستی نشسته. از این آگاهی داستان رنگ دیگری پیدا کرد، و مردم پی براستی برده و دانستند که مجتهد با مشروطه بدخواهی آغاز کرده، و این بود چنین نهادند که فردا بازارها را بسته و در انجمن گردآیند و به پیش آمد چاره کنند. فردا یکشنبه بازارها را بسته و در انجمن گرد آمدند و بفریاد و ناله برخاسته و چنین گفتند: مجتهد باید بیاید و با بودن پیشنمازان پاسخ دهد که برای چه این کار را کرده؟!..
چنانکه گفتیم بسیاری از نمایندگان دل بسوی مجتهد میداشتند و این بود بخاموش گردانیدن مردم می کوشیدند. ولی مردم خاموش نمی شدند. در این میان از شیخ سلیم در خواستند که وی بخاموش گردانیدن
مردم بکوشد. شیخ سلیم چون با درخواست مردم همداستان میبود آن