برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۳۷۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

گفتاری عنوان کرده بدینسان: «ای قلم تا کی در قید سلاسل و اغلال مقید، و تا کی زبان مبارکت با مهر ستمکاری مختوم خواهد بود؟!» سپس که آزادیخواهان در برابر مجتهد و آن دسته نمایندگان ایستادگی نمودند و فیروز گردیدند، از این نیز ببازخواست پرداختند، و این خود آن را با سادگی چنین مینویسد:

«بعد این بنده مدیر جریده انجمن را بمقام محاکمه و سؤال آورده گفتند ما شما را از طرف عموم معین کرده در این اداره و انجمن گزاشته‌ایم که ماوقع... را بدون مداهنه و ملاحظه و پرده ‌پوشی در جریده درج نمایید تا ما همه روزه از اتفاقات مستحضر شده مفسد و مغرض را شناخته از حرکات ظالم و خاین خبردار شویم نه اینکه پشت و روی کاغذ را با حضرت مستطاب و جناب مستطاب و القاب بیمصرف موهومی پر کرده و بحرکات ظالمانه ظلام و مستبدین و محتکرین پرده پوشی نمایید. این بنده هم ناچار شده بعض اسناد و نسخ باطل شده را ارائه نموده گفتم بجهت همین ملاحظه و تقید بود که هر روز از این خدمت استعفا مینمودم و میدیدم در صورتیکه مستبدین جناب آقا شیخ سلیم و دیگران را با آنهمه زحمات و خدمات که در این امر مقدس متحمل شده‌اند بیک اشاره چشم اخراج و تبعید مینمایند و رسیدگی و احقاق حق نمی‌شود و اعلانات مکرر در تقید جراید و شکایت از قلم در جریده درج شده کسی نمیپرسد از محاکمه امروز وحشت داشتم و در سلاسل تهدید و استبداد مقید بودم... فرمودند شما محق بوده ‌اید (عفی‌الله عماسلف). ولی بعد از این اگر در مأموریت خودتان سر مویی تخلف و ملاحظه و مداهنه داشته و پرده‌پوشی از حرکات فردی از افراد نمایید دیگر معفو نبوده مؤاخذه خواهید شد.»

یک روزنامه آبرومند دیگری در تبریز در همان روزها روزنامه «آذربایجان» بود که همچون «ملانصرالدین» قفقاز با زبان شوخی‌آمیز نوشته میشد و نگاره ‌های شوخی‌آمیز (کاریکاتور) میداشت. میتوان گفت که پس از ملانصرالدین بهترین روزنامه از آنگونه بوده.

این نامه را حاجی میرزا آقای بلوری که یکی از بازرگانان

۳۷۱