برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۱۶۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

و تفنک ویرانه گردد.

گویا در این آمد و رفتها بود که آقا میر تقی نوبری که یکمرد ساده دل نیکخواهی می‌بود لقب «قلج آقا» یافت. چه همیشه با همان رخت بلند و دستار سیاه، شمشیر برهنه بدست می‌گرفت، و جلو فوج مجاهدان نوبر می افتاد، و جوش و سهش بسیاری از خود نشان می‌داد.

آشفتگی در شهرهای آذربایجان در آنهنگام که در تبریز این جشن و شادی میرفت در بسیاری از شهرهای آذربایجان – از ماکو و ارومی و اردبیل – آشفتگی در میان می بود. در ماکو چنانکه گفتیم کردان دیه‌ها را تاراج می‌کردند و بمردم گزند و آسیب دریغ نمی‌گفتند، و هر زمان یک آگاهی اندوه آور دیگری از آنجا میرسید. چنانکه دیدیم انجمن تبریز تلگرافهای بسیاری در این باره بتهران فرستاد. و بگفته خودش «گریبان‌دریها» کرد. ولی سودی بدست نیامد و آخرین نتیجه آن شد که از تهران دستور دادند که نظام‌الملک اجلال الملک را برای بازجویی از پیش‌آمد و گفتگو با اقبال‌السلطنه بماکو فرستد. چون چاره دیگری نمی‌بود انجمن بآن خرسندی داد، و او نیز آقا تقی شجاع‌الملک را که یکی از بازرگانان مشروطه‌خواه می بود، از سوی خود نماینده گردانیده همراه اجلال‌الملک فرستاد.

در ارومی در نتیجه گفتگوی مرزی که با عثمانیان در میان می‌بود و دسته‌های سپاه ایشان از مرز گذشته و بخاک ایران درآمده بودند (چنانکه داستان را خواهیم آورد)، کردان در آنجا نیز فرصت یافته و بتاخت و تاز پرداخته دیه‌ها را کشتار و تاراج می کردند. بیچاره روستاییان گزند و آسیب فراوان می‌دیدند و چون بدولت امیدی نمی‌بود مجدالسلطنه که یکی از سرکردگان سپاه دولتی و اینزمان در کارهای توده‌ای از سرجنبانان می‌بود، خود بسیج سپاهی می‌کرد که بسرکوبی آنان شتابد، و از انجمن تبریز یاوری میخواست. انجمن با دست یکدسته از مجاهدان، اندی قورخانه و افزار جنگ برای او فرستاد.

اما اردبیل، چنانکه گفته‌ایم در این شهر گذشته از دوتیرگی حیدری و نعمتی که هنوز کارگر می بود دو تن ملای بزرگی – آقا

۱۶۰