برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۲۴۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بوزارت خارجه ایران فرستاد، که در آن چنین نوشت: این پیمان زیانی بآزادی و جدا سری کشور ایران نخواهد داشت، و دولت روس «مادامی که بمصالح آنها خلل وارد نیامده از هر گونه مداخله» در کارهای ایران خودداری خواهد نمود، و این نامه در روزنامه حبل‌المتین بچاپ رسیده اندکی از رنجش و خشم آزادیخواهان کاست.

درباره این پیمان چه در آنهنگام، و چه در سالهای دیرتر، در روزنامه‌های ایران و اروپا سخن بسیار رانده شده، و پس از شورش بلشویکی در روسستان که بلشویکها رازهای نهان دولت خودکامه پیش را بیرون ریختند، این دانسته شد که این پیمان بندهای نهانی نیز درباره انداختن دولت عثمانی، و بخشیدن خاک آن در میان روس و انگلیس و فرانسه، داشته، است و درباره ایران نیز خواستشان جز بر انداختن آزادی و جدا سری این کشور نمیبوده، ولی چون این سخنان هر چه بوده گذشته و از میان رفته ما نیز همین اندازه بس کرده در می‌گذریم.

گراییدن درباریان بمشروطه در همانروزها در تهران یکداستان شگفت دیگری رخ داد، و آن اینکه انبوه درباریان بیکبار به مشروطه گراییدند و بنمایشهایی پرداختند. چگونگی این بود که چون اتابک با دست عباس آقا کشته گردید، و از جیب کشنده آن کارت بیرون آمد، بیشتر مردم چنین باور کردند که راستی را یک انجمنی از فدائیان برپاست که برای کشتن بدخواهان مشروطه آماده میباشد و عباس آقا چهل و یکم آنان میبوده. این باور دلهای درباریان را پر از ترس می‌گردانید و هر کس بزندگی خود بیم میداشت و آرزوی در آمدن بمیان آزادیخواهان میکرد. این بود سران ایشان با هم گفتگو کرده راهی اندیشیدند که بمیان آزادیخواهان در آیند.

نمیدانم در میان خود چه گفتگوهایی کردند و چه نهشهایی نهادند. آنچه در بیرون پدیدار شد این بود که احتشام‌السلطنه رئیس مجلس و امیر اعظم (که از دیرگاه خود را آزادیخواه نشان میداد) جلو افتاد بزرگان درباریان را بخانه علاءالدوله (برادر احتشام‌السلطنه) خواندند

۲۴۱