اینان اگر مشروطه را میخواستند با شورش همداستان نمیبودند. از اینرو به رفتار دلیرانه مجاهدان خوی ارج نمیگزاردند و بجای پشتیبانی بآنان روی سرد نشان میدادند، و پافشاری مینمودند که باید جنگ بریده شود و کشاکش با آشتی بپایان رسد، و فرمانفرما نیز از تبریز با تلگراف با اینان همداستانی مینمود، و چنین نهاده شد که خوییان ده تن بنمایندگی برگزینند تا همراه فرستادگان بچورس رفته با سران کردان و گماشتگان اقبالالسلطنه بگفتگو پردازند و بجنگ پایان دهند. خوییان خرسندی نمیدادند. ولی چون فرستادگان سخت میگرفتند خواه و ناخواه نمایندگانی برگزیدند، و فرستادگان پس از ده روز درنگ در خوی روانه گردیده آهنگ چورس کردند. لشکر قراضیاءالدین برپا میبود و فرستادگان را پیشواز نمودند و بنوازش پرداختند. ولی فرستادگان روی سردی بآنان نشان داده دستور پراکندن دادند. سپس در چورس که در آن نزدیکی است نشیمن گرفتند و با سران کردان که در قراضیاءالدین در نیم فرسخی مینشستند بنامهنویسی و پیام فرستی پرداختند، و پس از گفتگوهای فراوان و آمدن و رفتن، و میهمانی دادن از آنکه یکماه کمابیش در آنجا میبودند نتیجه این شد که بکشاکش پایان داده چنین نهادند که کردان دیگر بتاراج و کشتار دیهها نپردازند و راهها را ایمن دارند، و سربازان و دیگران که دستگیر شده بودند اقبالالسلطنه رها گرداند، و آنچه از روستاییان بتاراج رفته بایشان باز گردانند و زیانهای آنان را بپردازند، و کسانی که در بیرون از جنگ کشته شدهاند ببازماندگانش دیه بدهند، و چون اسماعیل آقا شکاک (سیمکو) نیز در سلماس و قوتور سر برآورده تاراج و کشتار میکرد و سپاه فرستادن بسر او دشواری میداشت از اینرو چنین نهادند که او را با نوازش رام گردانند، بدینسان که دولت فرمانروایی قوتور را باو سپارد، با این شرط که دیگر بدکرداری نکند و آنچه از مردم برده و ربوده بآنان باز دهد، و اقبالالسلطنه بپایندد که او این شرط را بکار بندد.
در میانه پیمان نامهای نوشته شد و هر دو سو دستینه نهادند، و