برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۲۷۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

این میرساند که بسیاری از پیشگامان آزادی معنی مشروطه را نمیدانستند و دلبستگی بآن نمیداشتند، و برخی از آنان جز از روی هوس بآن کار برنخاسته بودند، و از اینرو در این هنگام دلسیری از آن نموده باز میگشتند و این بار بهوس دشمنی آغاز میکردند. درباره حاجی شیخ محمد و ماندگان او نوشته‌ایم که مشروطه را جز بمعنی «رواج شریعت» نمیگرفتند و نتیجه آنرا جز گرمی بازار خودشان نمی شماردند، و اکنون که وارونهٔ آن را میدیدند ناگزیر باز میگشتند و بمردم چنین می‌گفتند: «ما نمیدانستیم مقصود این لامذهبان چیست» یا میگفتند: «آن مشروطه که ما میخواستیم این نیست. بابیها و طبیعیها داخل شدند و نمیگزارند»

بهر حال این کارها میرسانید که محمد علیمیرزا و درباریان دست از دشمنی برنداشته‌اند و در نهان همچنان بدخواهند. از اینرو آزادیخواهان دوباره اندوهناک گردیدند، و آن امیدها که بهمراهی درباریان بسته بودند از میان رفت . چنانکه گفته‌ایم این یکی از خامیهای تهرانیان می‌بود که بجای آنکه دسته‌ای بندند و نیرویی پدید آورند و بر سر درباریان کوبند میخواستند که با زبان خواهش و لابه، و یا از راه پند و اندرز به مشروطه خواهیشان وادارند، و چون نومید میشدند آنزمان هم بناله و زاری میپرداختند و یا زبان بدشنام و بدگویی باز میکردند. چنانکه در همانروزها که این نیرنگها از دربار نمودار گردید روزنامه روح‌القدس یک گفتار بیباکانه‌ای نوشت که روی سخن را با محمد علیمیرزا میداشت – گفتاری که هیچ سودی بمشروطه خواهان نداشت ولی بهای خون نویسنده‌اش (سلطان‌العلمای خراسانی) گردید. زیرا پس از بیرون آمدن آن گفتار روزنامه را بستند، و وزیر علوم در دادگاه دادخواهی نموده رسیدگی طلبید. سلطان‌العلماء بدادگاه خوانده شد و چون بمحمدعلیمیرزا عنوان «قصابی» داده بود دلیلش پرسیده گردید. سلطان‌العلماء ایراد گرفت که میبایست «هیئت منصفه» بخوانید، و باین بهانه گردنکشی از پاسخ کرد و در نتیجه آن رسیدگی انجام نیافت. سپس نیز که پس از دو ماه روزنامه‌اش بیرون آمد داستان دادگاه را نوشت و بمحمدعلیمیرزا بدگویی دریغ نگفت. این بود در پیشامد بمباردمان مجلس که سلطان

۲۶۹