برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۲۷۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ندانم اعلیحضرت ما بتصور چه فایده و خیال چه نتیجه از مشروطیت سرپیچان و با رعیت دست در گربیان شده است – مگر ندانسته که رعیت و پادشاه هر دو بندهٔ پادشاه حقیقی هستند (ان اکرمکم عندالله اتقاکم)

  دادگر آسمان که داد بشه داد داد که تا خاکیان رهند ز بیداد  

مگر نفهمیده که هیچ سلطانی با رعیت نمی تواند طرف شود چرا که (یدالله فوق ایدیهم)

  گر ندهد داد خلق دادگر خاک دادگر آسمان بگیرد از او داد  

مگر ممکن نیست که داستان لوی شانزدهم در این مملکت اتفاق بیفتد زیرا که (ان الله عزیز ذو انتقام)

  سر شب سر قتل و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت  

مگر یقین نکرده که از خون فدائی نمرهٔ (۴۱) فدائی بزرگتر برای بزرگتر از کار آنفدائی تولید شده و منتظر اتمام حجت است – بنظر و فراست سلطانی باید فهمیده و درک نموده باشد که با ماران و افعیان ظاهر خوش خط و خال باطن پرزهر قتال بازی کردن جائز نباشد و خلوت کردن و مصلحت بینی نمودن از دزدان این ملک و نمایندگان اجانب صلاح نیست زیرا که دزد بازار آشفته میخواهد و بیگانه منفعت خویش میطلبد – البته فهمیده است رعیت را از رعیتی این دولت و دیگر دولت فرقی نیست بلکه ذلتشان مبدل بعزت میشود اما با تسلط اجانب سلطنتی برای شاه باقی نمیماند (کوس لمن‌الملکی به بوق قلندری) (عزت سلطنتی بذلت رعیتی) مبدل میشود اگر اعلیحضرت پادشاه را تقرب و خاندان او را به پیش خدمتی بیگانه شرف و افتخار است لیکن ما ملت را از رعیتی و تسلط خارجه نهایت ننک و عار است – حمیت ملیت باعث حفظ سلطنت این خانواده است و الا باغ مشروطیت که از دو ماه قبل آب نیاشامیده بینهایت تشنه شده وقت آنست که بتوسط باغبان فدائی غیبی شاداب و سیراب شده گلها و ریاحین در باغ مشروطیت شکفته شود – یا طبیب حاذق غیبی عضو شقاقلوس را قطع کند تا باقی اعضاء از آن مرض سالم بماند همان به از گفتن لب به بندم باین دو رباعی اکتفا نمایم

  ظالم ز ستم همیشه لات آمده است رخ رفته پیاده با ثبات آمده است  
  مشروطه‌طلب باسب و پیلست سوار چون کشته وزیر شاه مات آمده است  
۲۷۳