برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۲۸۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

مردم‌آزاری بکار میبردند. اینست نیک و بد توأم میبودند که همگی را نتوان ستود و نتوان نکوهید. ولی این نیکی در همگی آنان بود که از مرک نترسیدندی.

در تبریز از اینگونه لوتیان همیشه فراوان بوده‌اند و کسانی از آنان نامی پیدا کرده‌اند. یکی از آنان حاجی اللهیار است که در زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه میزیسته و خود مرد بی‌آزار و غیرتمندی می بوده. یکی از داستانهای او اینست که رجبعلی نام داروغه‌ای از تهران به تبریز آمده که بسیار بیدادگری و چیرگی مینموده و همیشه زبانش بدشنام باز می‌بوده. حاجی اللهیار روز روشن باداره او که در یکی از دالان های بازار میبوده رفته و با قمه او را میکشد و خود را بیرون می‌اندازد. این داستان در تبریز هنوز بر سر زبانهاست و آن دالان بنام «قانلی دالان» (دالان خون‌آلود) خوانده میشود. دیگری از آنان «حلاج اغلی» بوده که دو یا سه برادر میبوده‌اند و در زمان والیگری امیرنظام گروسی تا دیرگاهی بدولت گردنکشی کرده و گریزان در پیرامون های شهر میزیسته اند و والی دست بآنان نمی یافته است. داستان آنان نیز در تبریز شناخته و نام «حلاج اغلی» بر سر زبانها می بود. اگر کسی بدیگری چیرگی نشان میداد آنبدیگری پاسخ داده میگفت: «حلاج اغلی نیستی که من از تو بترسم». دیگری از آنان ستارخان میبود که پیش از مشروطه سالهایی گریزان بوده و با دولت گردنکشی‌ها کرده ولی سپس از آنراه بازگشته در شهر با خرید و فروش اسب زندگی می کرد، و اکنون یکی از سردستگان مجاهدان بشمار میرفت. دیگری نایب محمد در اهراب میبود که همگی او را به نیکی میشناختند و پاسش میداشتند. دیگری کاظم دواتگر اغلی و حسن کبابپز در کوی دوچی میبودند که بسیار دلیر و بنام، و خود با ستارخان همچشمی و دشمنی می داشتند. دیگری عباس و یوسف در کوی هکماوار که هر دو از شاگردان ستارخان میبودند که یکسفر با او، گریزان و گردنکشان، از کوه و بیابان تا بمشهد رفته و باز گردیده بودند، و اینان هم اکنون از آنراه بازگشته و در شهر با دسترنج خود زندگی بسر میبردند. همچنین در قرا ملک و اسکو و دیگر جاها از این لوتیان فراوان میبودند.

۲۸۰