برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۲۹۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

در این هنگام ظل‌السلطان در تهران، در آرزوی تاج و تخت میزیست، و در آنراه برخی کوششهای نهانی مینمود (چنانکه روزنامه تمدن را بنوشتن گفتار دربارهٔ خود بر می‌انگیخت). مجلس توانستی او را همدست خود گرداند و برخ محمد علیمیرزا کشد، و بدینسان دست و پای او را بندد.

ولی بهیچیک از این راهها بر نخاست و رشته را بدست پیشامدها سپرد. بگفته برخی از خودشان، میخواستند کار را با ستمدیدگی از پیش برند و نیازی به بسیج نیرو نمیدیدند. این یک اندیشه خامی می‌بود که در دلهای برخی از پیشروان جا میداشت. چون از نخست همیشه کار را با جوش و جنب و شور و خروش پیش برده بودند، این دستاویزی بایشان داده میخواستند جز از آن راه بکاری نپردازند.

بدتر از همه آنکه در همان روزها انجمن‌های تهران در یکجا گرد آمده، پس از گفتگو بشاه نامه‌ای فرستاده در آن خواستار شدند که سعدالدوله و امیر بهادر را از دربار بیرون گرداند، و چنین نوشتند که اگر بیرون نکند خود توده بکار خواهند برخاست. سپس نیز همین انجمنها هر روز در مدرسه سپهسالار گرد آمده ملک‌المتکلمین و سید جمال گفتارها میراندند و از شاه و دربار بدگوییها میکردند، و به نام «ملت ایران» پیامها بوی میفرستادند. همه اینها را میکردند و هیچ گاه بیادشان نمی افتاد که بنیرو نیز نیاز میدارند. تو گفتیی هیچ نمی فهمیدند که شاه اگر بخواهد آنان را با زور تفنک از هم پراکند و مجلس را از ریشه کند. تو گفتیی چنین چیزی را باور نمیکردند. در اینجاست که باید گفت بسیار خام میبودند.

شگفتر آنکه چه مجلس و چه این انجمنها، باری آگاهی بشهرها نمی فرستادند و از آنها یاری نمی طلبیدند. همانا از خام اندیشی نیازی نمیدیدند، و همان جوش و جنب و شور و خروش خود را برای جلوگیری از دربار بسنده می پنداشتند.

حال بدینسان پیش میرفت، تا روز شنبه بیست و دوم آذر ماه (۸ ذی القعده) کابینه ناصرالملک، که آشوب را نزدیک دیده از آن دوری

۲۹۷