برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۶۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بشور آورد و آتش مشروطه‌خواهی را در دلهای آنان بار دیگر فروزان گردانید و بدینسان سوی مشروطه‌خواهان نیرو گرفت و آسیبی که از رهگذر «شریعت» آماده گردیده بود از میان رفت. چنانکه همین داستان را خواهیم نوشت.

داستان اکرام السطان چنانکه دیدیم روز سه شنبه سی‌ام اردیبهشت در تبریز جوش و خروش بس سختی بود. زیرا مردم از تلگراف نمایندگان دربارهٔ دیر کردن قانون اساسی سخت برآشفته و بسخنان تندی برخاستند و انجمن تلگراف تندی بتهران فرستاد. شب چهارشنبه در آنجا داستان شگفتی رخ داد - داستانی که پرده از روی نقشه‌های خونخوارانه شاه بیکبار برداشت.

چگونگی آنکه پاسی از شب گذشته که مردم از تلگرافخانه و توپخانه پراکنده میشدند، مجاهدان که در آن شور و آشوب پاسبانی سران آزادی را بگردن داشته و همیشه در آن پیرامونها گردیدندی، دو سه یا کسی را با تفنگ و فشنگ در یک کناری دیده بدگمان گردیدند، و چون خواستند دستگیر کنند و ببازجویی پردازند یکی از آنان بنام حاجی آقا (کرد حاجی آقا) که بس دلیر و بیباک میبود ایستادگی نمود. مجاهدان فرصت نداده او را در همانجا کشتند و دیگری را بنام اسدالله دستگیر کردند، و چون به بازجو و بازپرس پرداختند دانسته شد اکرام السلطان برادر حاجب‌الدوله فراشباشی شاه (همان نیرالسلطان پیشین) از تهران به تبریز آمده، و این کسان را که از تفنگچیان زمان ولیعهدی محمد علیمیرزا و خود جوانان بسیار دلیر و بی باک میبودند با چند تن دیگر بکشتن پیشروان آزادی برانگیخته و بهر یکی یک تفنگ آلمانی و صد فشنگ و بیست اشرفی پول داده، و اینان برای انجام چنان کاری بتلگرافخانه آمده بوده‌اند .

چون اسدالله یکی از همدستان خود نریمان پسرعمویش را نشان میداد مجاهدان شبانه بر سر او رفته همو را کشتند.

فردا چون این داستان پراکنده گردید شور و تکان در شهر بیشتر شد و خشمها فزونی یافت . چون نریمان را که کشته و در خانه‌اش (در

۶۱