حاجی محمد آقا نالان گفت: آذربایجانیان چه گناهی کردهاند دویست و پنجاه تن از ایشان کشته شوند و شما در اینجا آسوده نشینید؟!... با اینحال دیگر ما چرا بمجلس میآییم؟! ..
تقی زاده نالان گفت: من حال گفتن نمیدارم. شما چارهٔ این کار کنید.
بدینسان هر کسی سخن میگفت. آن دو دستگی که در میان نمایندگان میبود فراموش شده همگی جز یکدلی نمی نمودند. پس از گفتگوهایی چهار تن از نمایندگان را – حاجی سید نصرالله، مستشارالدوله، حاجی میرزا ابراهیم آقا، حاجی محمد اسماعیل – برگزیده بدربار نزد اتابک فرستادند که چگونگی را گفته پاسخ خواهند.
اتابک بپارک خود رفته بود. فرستادگان همراه محتشمالسلطنه روانه آنجا شدند و با اتابک دیدار کرده چگونگی را گفتند. اتابک دلسوزی از خود نشانداده در زمان مخبرالسلطنه و محتشمالسلطنه را به دربار بنزد محمد علیمیرزا فرستاد که چگونگی را باو آگاهی دهند و پاسخ بیاورند.
از آنسوی چون این چهار تن در بازگشت دیر کردند و مردم در بهارستان بیتابی مینمودند مجلس دوباره وثوقالدوله و حاجی معینالتجار را برگزیده بدربار فرستاد. چون آنان نیز دیر کردند، این بار میرزا محسن و سیدمحمد بهبهانی (پسر شادروان بهبهانی) را برگزیده گسیل داشتند. چون از اینان نیز آگهی نرسید حاجی امینالضرب را با کسانی روانه گردانیدند.
بدینسان فرستادگان پی هم میرفتند و تا چند ساعت از شب رفته مجلس برپا و مردم در بهارستان چشم براه میداشتند. محمد علیمیرزا دستخطی درباره برداشتن بیوکخان از ایل بیگیگری قره داغ و بر کنار گردانیدن او از سرکردگی سواران بیرون فرستاد و دربارهٔ رحیمخان نوید بند کردن او را داد.
فرستادگان پس از چند ساعت درنگ با این دستخط و نوید باز گشتند. لیکن مجلس این را نپذیرفت و مردم سخت بهیاهو برخاستند.