برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۱۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۸۳
بخش سوم
 

والیگری آذربایجان برداشته و عین‌الدوله را که دشمن بزرگ و بنام مشروطه می‌بود بوالیگری اینجا برگزیده و او با شتاب روانه گردیده.

مخبرالسلطنه از روزی که به تبریز رسیده بود با مشروطه‌خواهان بنیکی راه میرفت و این بود نزد آنان ارجی پیدا کرد، و پس از بهم‌خوردن شهر و پیش‌آمدن جنگ او خود را بکنار کشیده در خانه یکی از اعیانها میزیست. ولی چون این آگاهی رسید دیگر نمانده از راه جلفا روانه اروپا گردید. از آنسوی محمدعلیمیرزا مقتدرالدوله (را همان کسیکه خود را بمیان آزادیخواهان انداخته بود، و اینهنگام در دوچی می‌زیست) بجانشینی والی برگزیده کارهای شهر را باو سپرد.

باز در همان روزها فوج ملایر که محمدعلیمیرزا از تهران فرستاده بود، به بیرون شهر رسیدند.

رسیدن رحیمخان به بیرون شهر چنانکه گفتیم رحیم خان کار شهر را بسیار کوچک میشمرد، و از اینرو خود در اهر نشسته نخست ضرغام و ارشد، و سپس پسرش را فرستاد. برای آنکه دانسته شود، رحیمخان با چه نگاهی بایستادگی مجاهدان مینگریست تلگراف او را که روز چهاردهم تیر (۶ جمادی‌الاخری) به پسرش بیوکخان و بضرغام کرده است در پایین می‌آوریم:

«جناب نصرالممالک و ضرغام نظام با وجود شما محمدقلی[۱] و ستار و باقر گرفتار نشود جای تعجب است حتماً گرفتار نمایید بقیه سوار الآن روانه میشود در گاه بیگ را روانه نمایید البته سیصد نفر مأمور نمایید هرجا باشد حکماً و حتماً بگیرید منتها ده نفر کشته شود در باره آنها بهیچوجه توسط قبول نکرده فردا اگر خبر مرده یا زنده آنها بمن نرسد تمام خدمات شما ناقص است در این باب حرف قبول نخواهد کرد باز هم تأکید میکنم بطور سخت اگر یکنفر از سوار بأحدی از فقرا و ضعفا متعرض شود مؤاخذه سخت از شما خواهم نمود. سردار نصرة»

نه تنها رحیمخان کار شهر را باین کوچکی میپنداشت، دیگران نیز همین پندار را میداشتند. همان روز عین‌الدوله مقتدرالدوله را بتلگرافخانه خواسته در میان سخنان خود چنین میگفت: این ستار چه قابل است در مقابل اینهمه استعداد در ولایت ایستاده است ؟! ..»

هرچه بود، چون جنگ بدرازی کشید، و از بیوکخان و سواران او جز تاراجگری و راهزنی کاری دیده نشد، روز شانزدهم تیرماه (۸ جمادی‌الاخری) مقتدرالدوله ناچار شده رحیم خان را بتلگرافخانه خواست و ازو خواستار گردید که خود او به تبریز آید. گویا همان روز بود که رحیم‌خان پسرش را باهر خواست، و فردا خود او با سواره و

  1. ابن محمدقلی که نامش پیش از ستارخان و باقرخان برده می‌شود محمد قلیخان آغبلاغیست که از زیردستان رحیمخان می‌بوده و بشر آمده بآزادیخواهان پیوسته بود.