برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۳۱۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۸۸۸
 

جنگ دوری می‌جویند[۱] اینست ما نتوانستیم از نخست به یاری شما بیاییم، و سپس چون کار به سختی رسید ناگزیر شده بیرون آمدیم. صمدخان پاسخی نمی‌داشت و ازو آمرزش خواست. کردان تن شجاع‌الملک را شسته کفن کردند و همچنان مویه و زاری می‌کردند و فردا آن را برداشته روانه کردستان شدند.[۲]

در نامه انجمن شماره کشتگان را از سپاه صمدخان سی تن کمابیش نوشته. ولی چنانکه گفتیم او از سختی این جنگ آگاهی نداشته و این است می‌توان پنداشت کشتگان بیش از آن بوده و به گفته کسان خود صمدخان این شکست او همپایه شکست روز هکماوار به شمار می‌رفت.

در همان روز از سوی خیابان مارالان نیز بمباران می‌شد. توپ‌های دولتیان از دامنه کوه‌ها پیاپی گلوله می‌ریخت و تا غروب همچنان آواز شنیده می‌شد.

گرسنگی در شهر افزون می‌بود. از نیمه‌های فروردین کونسولگری‌های روس و انگلیس، با دستور سفارتخانه‌های خود آمادگی برای واپسین جنگ از تهران، بار دیگر با آزادی‌خواهان تبریز به گفتگو پرداخته به میانجیگری کوشیدند. ایشان امید می‌داشتند که آزادی‌خواهان از فشار گرسنگی در شهر، در پی مشروطه نبوده آسان‌تر رام خواهند شد. لیکن ایشان سر رام‌شدن نمی‌داشتند، و پس از گفتگوها برای آشتی چنین پیشنهاد کردند: (۱) شاه مشروطه را بپذیرد (۲) کسی را به گناه آزادی‌خواهی نگیرد (عفو عمومی) (۳) همه سپاهیان از پیرامون شهر برخاسته پراکنده شوند (۴) آزادی‌خواهان تفنگ و ابزار جنگی که از خودشان می‌دارند نگه دارند (۵) والی که برای آذربایجان فرستاده شود با آگاهی از خود مردم باشد.

پیداست که محمدعلی‌میرزا این چیزها را نخواستی پذیرفت، به‌ویژه در این هنگام که امیدمند می‌بود شهر از گرسنگی ناگزیر شده درهای خود را برای دولتیان باز خواهد کرد. از آن‌سوی در این روزها در استانبول سلطان عبدالحمید به کندن ریشه آزادی برخاسته بود، و بی‌گمان محمدعلی‌میرزا از آن آگاهی داشت و مایه پشتگرمی او می‌شد.

در بیست و یکم فروردین (۱۹ ربیع‌الاولی) کونسول‌های انگلیس و روس و عثمانی در کونسولگری انگلیس با هم نشسته و درباره بستگان خود در تبریز به گفتگو پرداختند و چنین نهادند که یکصد و هفتاد و پنج خروار آرد از دولت برای بستگان خود خواستار گردند، و چون به سفارتخانه‌های خود در تهران تلگراف کردند و آنان با دربار به گفتگو

  1. چلبیانلو دسته‌ای از مردم قره‌داغ‌اند و شاید از نژاد کرد باشند و ما نمی‌دانیم این را از کجا داشتند که روز چهارشنبه جنگ نکنند.
  2. کسانی که آشنایی به زندگانی کردان و لران می‌دارند می‌دانند که اینان در سوگواری به مردگان خود اندازه نگه نمی‌دارند. به‌ویژه هرگاه مرده یکی از پیشروانشان باشد که شیون و مویه رنگ دیگر می‌گیرد و به کارهای شگفتی برمی‌خیزند. در ششصد سال پیش ابن‌بطوطه راهش به لرستان افتاده و یک‌چنین داستانی را دیده و در کتاب خود یاد کرده. هنوز آن شیوه امروز میان کردان و لران رواج می‌دارد.