برگه:TarikheJahangoshayeNaderi.pdf/۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۵

از دست سوء تدبیر در پای قلعه کذاشته بعم خویش پیوست بعد ازان محمدزمان‌خان شاملو قورچی‌باشی باین امر مامور گشته در زمان مدید طی مراحل کرده تا رسیدن بقندهار زمان عشرتش بسر رسید بعد ازان دیکر بکار قندهار نپرداختند تا مقدمهٔ هرات و شورش ابدالی پدید آمد و میرویس هشت سال در قندهار حکومت کرده بعد ازان عبدالعزیز برادرش بجای او نشسته یکسال بامر حکومت پرداخت و بعد ازان محمود ولد میرویس با چند نفر از خاصان اورنگ موافقت ریخته او را مقتول ساخته خود لوای حکومت برافراخت

دیگر شورش افاغنهٔ ابدالی و سانحهٔ هرات بود که در سال هزار و صد و بیست و نه ۱۱۲۹ بعرصهٔ ظهور آمد تفصیل این اجمال انکه انطایفه در عدت از غلجهٔ بیش و سابقاً شصت هزار خانه‌وار کمابیش میبودند عبداللّه خان ولد حیات سُلطان صدوزایی بعد از شنیدن واقعهٔ قندهار باتفاق اسداللّه ولد خود از ملتان نزد کیخسروخان شتافته حاکم ابدالی شد تا اینکه بتقدیرات الٓه که تغییر و تبدیل را دران راه نیست مقدمهٔ قندهار بآن نحو شد و عبداللّه خان با ولد خود وارد هرات شده دران اوقات ایالت هرات با عباسقلی خان شاملو میبود چون از ناصیهٔ حال عبداللّه خان آثار فساد باطن ظاهر می‌شد عباسقلی خان او را با ولدش محبوس ساخت در خلال انحال قزلباشیه هرات بعباسقلی‌خان شوریده او را بیدخل کردند و بعد از انکه این خبر بعرض امنای دولت رسید جعفرخان استاجلو را از دربار شاهی بایالت مامور و روانهٔ هرات ساختند و مقارن این امور اسداللّه با پدرش از مجلس فرار و بکوه دوشاخ رفته شاخ سرکشی برافراشت و بفکر جمعیّت افتاده قلعهٔ اسفراز را تصرّف و بعد ازان در یکفرسخی شهر با جعفرخان حاکم هرات جنک کرده و او را دستگیر و شهر را محصور ساخته بعد از چندی که محصورین از امداد مایوس گشته در خفیه و آشکار راه سازش و طریق آمیزش با افاغنه کشوده در شب بیست و ششم ماه رمضان سنه ۱۱۲۹ چند نفر از اهل قریهٔ بلدم من اعمال هرات که در شهر محصور و در جزؤ با افاغنه همداستان بودند نردبانها ترتیب داده از سمت برج مشهور ببرج فیلخانه که در درب عراق واقع است افاغنه را بالا و افاغنه نیز بر شهر مسلّط کشته و تیغ استیلا کشیده بقدر امکان بقتل و غارت شهر پرداختند و بعد از تخلیه شهر از وجود قزلباشیه افاغنه اسفراز آمده در شهر هرات توقف و باندک وقتی کوسویّه و غوریان و سرحدّات مرغاب و بادغیس را تماماً تصرف کردند پس اسدالله بفکر تسخیر قلعه فراه که در سال قبل بتصرّف افاغنهٔ غلجهٔ آمده بود افتاده شبی علی‌الغفله