رفت. چندی پس از آن واقعه که ژوبر بطهران رسید و مواعید سابق را مکرر کرد چون هنوز خبری در رد و قبول از انگلستان و هند نرسیده بود فتحعلی شاه دیگر از تردید بیرون آمد و میرزا رضای قزوینی را بسفارت بدربار ناپلئون فرستاد.
ژوبر بواسطهٔ رنجهای فراوانی که در راه برده بود نمیتوانست در طهران بسیار بماند وانگهی ناتوانی که در راه برو چیره شده بود فتحعلی شاه را نیز نگران کرد و میترسید او هم بمیرد و مرگ دو سفیر ناپلئون در طهران عواقب وخیمی داشته باشد. این بود که ژوبر روز ۵ ژوثن ۱۸۰۶ (۱۷ ربیعالاول ۱۲۲۱) بطهران رسید و فتحعلی شاه عجله کرد زودتر کار را با او تمام کند و وی را بفرانسه برگرداند. این بود که او را بیش از ۱۹ روز در طهران نگاه نداشت و روز ۲۴ ژون (۷ ربیعالثانی آن سال) که بعادت هرسال برای ییلاق به سلطانیهٔ زنجان میرفت او را با خود برد و روز ۵ ژوئیه (۱۷ ربیعالثانی) وارد سلطانیه شدند و روز ۱۴ ژوئیه (۲۶ ربیعالثانی) ویرا روانه فرانسه کرد. در دربار فتحعلیشاه کسی که بیش از همه بنفع فرانسه کار میکرد و معتقد باتحاد با ناپلئون بود میرزاشفیع مازندرانی صدراعظم آن روز بود و او منتهای مهربانی را در باره ژوبر میکرد و حتی برای پرستاری او میرزاشفیع طیب حرمخانه را گماشته بود که شب و روز مراقب باشد و چون رهسپار فرانسه شد این پزشک را همراه کرد و حتی محمد خان افشار که مهماندار ژوبر بود و با او بمرز ایران میرفت مامور بود که اگر میرزا شفیع در کار کوتاهی کند و ژوبر در راه بمیرد او هم طبیب را در همانجا بسزای خود برساند.
یکی از مظاهر روحی فتحعلی شاه این بود که بعادت پادشاهان قدیم هرگز نمیخواست کسی از کارش سر بدر ببرد و از ضعف او خبر شود و چاره جویی ازکسی نمیکرد، بلکه بیشتر میکوشید کسی را که باو احتاج داشت فریب بدهد و در هر موردی میکوشید نیروی خود را بطرف بنماید و وانمود کند که اگر ازو یاری میخواهد از ناتوانی نیست. چنانکه برای جلب توجه و ارعاب ژوبر روزی همهٔ جواهری را که داشت باو نشان داد و باز برای همین مقصود بمیرزا رضای قزوینی سفیر خود دستور داده بود حقیقت را بناپلئون نگوید و بروز ندهد که وی از جانب روسیه بسیار نگران است و بالعکس بگوید که وی بتنهایی از عهده روسیه برمیآید، اما درضمن وظیفه و تکلیف ناپلئون هم اینست که با او درین کار شرکت کند و سهم مساوی درین کار داشته باشد! حتی بناپلئون بگوید که ایران میتواند در لشکرکشی بهند یاری کند و نه تنها از راه کابل و قندهار بدانجا بتازد بلکه کشتیهای فرانسوی که بیکی از بندرهای خلیج فارس برسند سربازان ایرانی هم در آنجا بایشان خواهند پیوست و با هم بسوی هندوستان رهسپار خواهند شد.
ازین جا پیداست که در آن روزها بهمان اندازه که ناپلئون باتحاد با ایران برای