برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۲۱۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۸۴

پیداست که این نامه را عباس‌میرزا پس از نامهٔ سابق و در زمانی که وردیه میخواسته است از لشکرگاه وی بفرانسه بازگردد در توصیهٔ او بناپلئون نوشته است. ازین نامه برمی‌آید که وردیه پیش از آنکه ماموریت گاردان بپایان برسد و پیش از آنکه گاردان در ۲۳ آوریل ۱۸۰۹ مطابق با ۸ ربیع‌الاول ۱۲۲۴ از ایران بیرون برود از لشکرگاه عباس‌میرزا بفرانسه برگشته است.

پیش ازاین اشاره رفت در دهم ژون ۱۸۰۸ مطابق با ۱۵ ربیع‌الثانی ۱۲۲۳ که تانکوانی از راه تبریز بفرانسه باز می‌گشته وردیه هنوز در تبریز بوده است پس وردیه در میان این دو تاریخ یعنی ۱۰ ژون ۱۸۰۸ یا ۱۵ ربیع‌الثانی ۱۲۲۳ و ۲۳ آوریل ۱۸۰۹ یا ۸ ربیع‌الاول ۱۲۲۴ از تبریز رفته است و این نامه را هم عباس‌میرزا در همین زمان بناپلئون نوشته است.

آخرین نامه‌ای که نسخهٔ اصل آن از عباس میرزا بناپلئون در بایگانی دولت فرانسه باقیست بدین‌گونه است:

«منت خدای را عز و علا که هرچه هست ازگاه الست دست اطاعت بعهد عبادتش داده و ذوات ذرات از بالا و پست گردن طوع بطوق عبودیتش نهاده، دارندگان عهدش را از درستی و عدش عیشها مهنا آماده و مهیاست و پذیرندگان پیمانش را از ترادف احسانش تزاید دولت و نعم بی‌منتها، بهر دینی پیغمبری امین فرستاده و بهر ملکی ملکی با تاج و نگین، دلها را ازو علاقهٔ الفتست و جهانرا ازو پیوند محبت، رستگاری ده راستکاران، فزونی بخش درست‌گفتاران، دانای هر پنهان و پیدا، آرندهٔ ارض و سما،

  اول او اول بی ابتدا آخر او آخر بی انتها  
  نیست خدایی بجز و بی‌نیاز اوست خداوند خداوندساز  

بر مرآت پاک و صفحهٔ تابناک ضمیر منیر پادشاه کشورگیر، ماه افسر کیوان سریر، مجره کمند ثریا علم، آسمان موکب انجم حشم، بنیان با احسان مجد و اجلال، دریای طوفان زای نجدو و اقبال، برنس افراز دیر نبالت و برتری، صلیب آویز جیب جلالت و سروری، آفتاب مشرق دولت و تاجداری، سایهٔ خورشید شهامت و شهریاری، خسرو خصم انداز، خدیو گردن فراز، اسکندر جهان‌گرد، دارای پسندیده عهد، ایمپراطور اعظم نامدار عم اکرم کامگارکه همواره مظفر و دولتیار باد منطبع و مرتسم میدارد که امروز بر همهٔ جهان روشن و عیان و بر هر صاحب بصیرتی واضح و نمایانست که دوستی و التیامی که میانه دولت فرانسه و ایران استحکام یافته اساسیست پابرجا که بنیانش از صدق و صفاست و ارکانش از وفاق و وفا، شرابیست صاف که مذاق جان از آن درد خلاف نچشیده و رشته‌ایست محکم که دیدهٔ امتحان در آن نقص پیوند ندیده، دلهای جانبین ساغریست از